گلرخ ایرایی از اوین: «جان سعید شیرزاد در خطر است و سکوت ما این خطر را دو چندان میکند»
گلرخ ایرایی در نامهای از زندان اوین با اشاره به شرایط نامساعد سعید شیرزاد در زندان رجایی شهر از وضعیت سلامت وی و فشارهای مسئولین ابراز نگرانی کرده و افزوده است: «سازمانها و نهادهای حقوق بشری دنیا بدانند حال رفقا و عزیزان ما در دستانی ست که بر گریبانشان دست انداختهاند.»
متن کامل نامه گلرخ ایرایی که برای انتشار در اختیار تارنگار حقوق بشر در ایران قرار گرفته است، در پی میآید:
«انسان تنها نقابی است بر وقاحت وجود اینان که از آدمی تنها ایستادن بر دو پا را به میراث بردهاند و الفبای بودنشان توحش است و مرامشان پستی و لئامت است.
نزدیک به دو ماه است که لب بستهای تا فریاد کنی این هجوم متوحشانه را. غریو اعتراض ات آسمان شهر را پر کرده است و اینان، اینان که افسارگسیختهبودند و بر شما تازیده بودند گویی به همراه تدفین انسانیت، وجدان را نیز به گور سپردهاند که اینگونه به ترکهی بیداد پیکرت را نواختهاند.
بر این حقیر کسانی چون مردانی (رییس زندان گوهردشت کرج) تنها میتوانتأسف خورد که گویا زبونی رهایش نخواهد کرد تا آن دم که چشمانش را مملو از خاک گور کنند و دنیا از نحسی وجودش زدوده شود.
اجرایی شدن این تصمیم خودسرانه مردانی پیش از آن که نشان از کینهجوییوی باشد نمایانگر روح اوج بیقانونی در این کشور بی در و پیکر است.کشوری که اگر دادستانی و قوه قضائیه آن دارای صلاحیت میبودند،یقیناًمیبایست در برابر این حجم وحشیگری پاسخگو میبودند.
اینجا هر که زورش بیشتر است، هرگونه که امیالش طلب کند میتازد و آنان که شعور اعتراض بر این توحش را دارند قربانی میشوند.
همهی اینها در روزها و ساعاتی رخ داده که روحانی در برابر فلاش دوربینهایی از کشورهای مختلف به ما پوزخند حواله میکرد.
به راستی مسئولیت جان سعید به عهده کیست؟
قدرتهایی که با سکوت یا لبخندهایشان اعتبار میدهند به این خشونت عریان؟ یا سازمان زندانها؟ که با قرار دادن امثال مردانی در مقام و جایگاهی اینچنین، به آنها مجوز میدهد با جان آدمی بازی کنند و پاسخگو هم نباشند. یا قوه قضائیه و دادستانی؟ که طی این سالیان به کررات عدم استقلالشان اثبات شده است. یا ارگانهای بازداشت کننده و بازجویان که فرمانروایان اینگونه تاختوتازها هستند؟
سازمانها و نهادهای حقوق بشری دنیا بدانند حال رفقا و عزیزان ما در دستانی ست که بر گریبانشان دست انداختهاند.
سعید شیرزاد همچنان به خواستهی خود در اعتراض به عمل وحشیانه مسئولین زندان در اعتصاب غذا میباشد.
جان سعید در خطر است و سکوت ما این خطر را دو چندان میکند.
گلرخ ابراهیمی ایرایی
۲مهر۹۶
بند زنان زندان اوین»
دلنوشته فرزاد مددزاده برای سعید شیرزاد
برای سعید شیرزاد عزیزم
برای دوستم که به خاطر کمک به زلزله زدگان بازداشت شد،
برای رفیقم که به خاطر حمایت از کودکان کار به زندان محکوم شد،
برای برادرم که دو سال و نیم است در زندان ها اوین و گوهردشت زندانی ست …
سعید عزیزم، دیروز خبر انتقالت به بند سه را خواندم، این روزها من با خبرهای گوهردشت در آن سلول ها و سالن ها می چرخم، همراه تک تک عزیزان در بندم ! تصورت کردم، تو را از بند چهار خارج کردند و پیچیدند سمت چپ، به سمت بند سه … با تو آمدم .. زیرهشت و…
تو را از سایر دوستانت جدا کردند نمیدانم چرا ولی یک چیز را خوب میدانم که مقاومت و یکی شدن جلادان را به وحشت می اندازد، میدانم که آنها نمیخواهند من و تو ما بشویم ! و چه احمقانه فکر می کنند ما جدا هستیم!!
سعید عزیزم ! شنیدم که تو را بردند به دفتر رئیس بند و محمدی رئیس بند وجلاد کنونی گوهردشت مردانی ،که اسمش با خودش پارداوکس عظیم دارد، شروع به ضرب و شتم تو کردند و دندانت بر اثر ضرب و شتم شکسته است.
نمیداند که با این کارها نمی توانند مقاومت و ایستادگی را از شما بگیرند، چرا که مقاومت تنها حقی است که برای شما ایستاده قامتان مانده است تنها چیزی که نمی توانند از شما بگیرند و اینهمه تقلا و وحشیگری برای شکستن این مقاومت است.
بزدلانی که نمیدانند شما چیزی برای ازدست دادن ندارید مگر دیوارها و سیم های خاردار که در آن محصور هستید !
چه احمقانه فکر میکنند که میتوانند بهار را از آمدن باز دارند و چه احمقانه فکر میکنند که میتوانند با زندانی کردن و ضرب و شتم شما فریادتان را خفه کنند! زهی خیال باطل!
من وتو ما شده ایم و آنکه این را نمی خواست خانه اش ویران گشته است و به خود می لرزد و چنگ می اندازد بر زندانیانی که چیزی ندارند فقط عزمی برای ایستادن !
درود بر تو تمام یارانت، درود بر عزمتان . درکنارتان هستم و فراموشتان نخواهم کرد.