آرشيو برچسبها: جمشید پیمان

وای، وای ؛ آمریکا قصد حمله ی نظامی به ایران را دارد ! جمشید پیمان،

جمشید پیمان

هر گاه فشارهای جهانی روی نظام جنگ افروز، مداخله گر  و تروریست پرور جمهوری اسلامی افزایش می یابد، تبلیغات دروغین درباره خطر موهوم حمله ی نظامی به  ایران هم اوج وموج می گیرد! پشت این صحنه سازی تکراری و مندرس، رژیم جمهوری اسلامی، حامیان بین المللی او، مزدوران و کارچاق …

ادامه»

این عشوه های عهدِ شبابت برای چیست؟: جمشید پیمان،

روحانی

ای فجرِ آشکاره! حجابت برای چیست؟ در عشقِ شیخ، این تب و تابت برای چیست؟ خواهی شوی دو سه روزی ندیم او؟ بی جنبه ای، بگو که شتابت برای چیست؟ ما دیده ایم لخت تو را در در دیارِ کفر این بازی گناه و ثوابت برای چیست؟ چون پول و …

ادامه»

دیده را باید که توفانی کنیم :جمشید پیمان

جمشید پیمان

تا به کی خو با پریشانی کنیم کار خود تسلیم حیرانی کنیم خانه ویران ،دل ازآن ویرانه تر چند باید سر به ویرانی کنیم تا به کی دلبسته ی یک تکّه ابر دیده را باید که توفانی کنیم می شود این ظلمتِ گسترده را با چراغ باده نورانی کنیم می …

ادامه»

گاهی سکوت تاوَلِ داغی ست در گلو :جمشید پیمان،

مریم میرزا خانی"

افسوس و هزار افسوس: جامعه انسانی “مریم میرزا خانی” ریاضی دان بزرگ ایرانی و یکی از برجسته ترین سرمایه های علمی خود را از دست داد. جای سوگواری دارد! یادش گرامی هم از زمانه گاه دلت سرد می شود هم چهره ات دژم ز عالَمِ نامرد می شود دردِ به …

ادامه»

به نیک و بد هر آنکس دانه ای کاشت خودش برچید نیک و بد از آن بار :جمشید پیمان،

شبی دست دعا بردم به سویِ خدای قادرِ دانای اسرار بگفتم بارالها مشکلم را نهم پیش تو ای قاضیِ دادار یکی را داده ای دریای اقبال یکی را کرده ای غرقه به ادبار یکی را داده ای سر تا به پا شرم یکی آلوده دامن شد به کردار یکی در …

ادامه»

تیغ کین ات را زدی بر پیکر آزادگی :جمشید پیمان

«به آنان که  تیغ کین بر پیکر آزادی می کشند!» ای خطا اندر خطا، اندر خطا: ای بد اقبالِ به ننگ آغشته نام جانِ بی مقدار خود را با خطا اندوده ای با بدی همبستری ها کرده ای، شادمانی زینهمه وادادگی . خالی از مهری، دل و جان ات تهی …

ادامه»

تو عشق عیانی ــ چه پیدا چه پنهان ــ جمشید پیمان

جمشید پیمان

اگر چه به چشمی، نشسته چو نقشِ کویرم، ولی در دل و جان من، آرزوئی نیابی کویری نه دلبسته ی دستِ بگشوده ی آسمانم نه می خواهم ابری ببارد به چشمم نه بر چشمه دارم به حسرت نگاهی. تو را جویم ای پاسخ تشنگی های جانم تو را جویم ای …

ادامه»

کار عطش،تمام به یک جرعه نور نیست جمشید پیمان

خانم مریم رجوی

از هر گروه و قوم و ز هر دین و دسته ایم عاشق ترینِ دلبر خوبِ خجسته ایم یک سینه اشتیاق و شب اول قرار بی صبر و منتظر به روز قرارت نشسته ایم از بس که سنگ خورده به جانِ امیدمان مانندِ جام باده ی درهم شکسته ایم مهمانسرا …

ادامه»

دیده برگیر از خیالت، واقعی تر کن نگاه: جمشید پیمان،

جمشید پیمان

دل ز خود بر کنده ای،داری امید از دیگری روبهی کم کن،مرو دنبال صید لاغری خفته ای بر بسترِ شاید ــ نشاید های نرم کی از این بستر بیابی قُلّه های سروری از دماوندی نروئیده شراری، شعله ای گشته بر پا از شهیدان،جنگل شعله وری نیست عیسا،نیک بنگر، این خداست …

ادامه»

پُر است سینه ام از های و هوی دریاها جمشید پیمان،

شکفته هق هقِ من در گلوی دریاها پُر است سینه ام از های و هوی دریاها نمی دهم تن خود را به ساحلِ خاموش نمی نهم قدمی جز بسوی دریاها اگر چه قطره ام،اما نمی شوم نومید لبالبم همه  از آرزوی دریاها رها ز چنبر ابر و همیشه باریدن دوباره …

ادامه»