موسی چراغ روشن شهیدان :جواد شفایى

موسی خیابانى

موسی خیابانى که به قول پدر طالقانی ساواک هم از اسمش وحشت داشت او که از گردنه‌های سخت عبور کرده بود، تئوری را رخت عَمل میپوشید و با صبر و عشق صیقل میداد .من تازه از اوین به قزلحصار منتقل شده بودم. در سلول صغرى‌ها «نفرات کم سن وسال» تقریبا یک هفته میشد که از مجرد ۳ به بند عمومى آمده بودم . آن روزها اصلاً «روز» نبود ! شبِ یلدای اختناق سَحر نمیشد شقاوت گران در اوین وسایر زندانهاى سراسر کشور از کشته پشته می ساختند ومجاهد کشى ومبارز کشى بیداد میکرد و فتنه‌ها چون تگرگ میبارید، نمى دانم چرا آنشب اینهمه دل شورگى داشتم با اینکه از دوران کودکى با خرافات میانه ایى نداشتم ولى پس زلزله‌ها می آمد وکاریش نمیشد کرد، تازه شب شده بود ناگهان درب زندان باز شد وپاسدارى جنایتکار با جعبه شرینى وارد شد واعلام کرد که سر کرده منافقین به درک واصل شد، تو دلم به او مى خندیدم ،ولى این دل شوریگى مرا ول نمی کرد .یکی از بچه‌ها که موضوع را جدى گرفته بود نگاه پر مهری به من کرد وناگهان هر دومان گریستیم . من سعى کردم با خنده شوخى اوضاع را سر بدوانم تا اندوه خودرا ازچشم توابین بپوشانم اما نمیشد.قلبم مثل یک دهکده مه گرفته بود هر کس از دور مرا می دید مى فهمید که گریه وخنده روى لبانم با هم حرف میزنند.بعد همه مارا به مسجد بند که تلویزیون در آن جا بود بردند، پس از مدتی تلویزیون برنامه های عادى خودرا قطع کرد و لاجوردى ملعون را نشان داد، او مرتب کُر کُرى می خواند و از حرفش اینطور برمى آمد که موسی ویارانش به خاک افتاده اند،بلافاصله یقین کردم خبر واقعی است. اما باور کردنش باز برایم سخت بود.تا آنجایى که یادمه فرداى آنروز به بندها هم روزنامه دادند«کیهان یا اطلاعات یادم نیست»تصویر به خاک افتادهِ سردار خیابانی را درکنار مُجسّمهِ زمین افتادهِ شاه درج کرده بودند،حاج داود رحمانى با پاسداران مزدور دیگر هم کُرى مى خوانند ومى گفتند: هر دو عامل استعمار بودند،یاد یکى از بچه‌ها بخیر که موسى را از نزدیک دیده بود ویاى صحبت هاى او نشسته بود. می گفت به رغم جَولان دائمى دشمنانِ آزادی ازدل شبهای تار صبح سپید خواهد دمید و چقدر درست میگفت. شهادت موسی واشرف سند مشروعیت مبارزه قهرآمیز بر علیه رژیم دجال آخوندیست و کینه عمیق مردمی است که به آن‌ها عشق میورزیدند، این شهادت پرشور که در داخل و خارج ایران مثل توپ صدا کرد و همه جا پیچید وانتخاب مقاومت مسلحانه را از طرف مجاهدین که آخوندها به آنها تحمیل کرده بودند مهرکرد وخلق محرومى که می دید با آن همه جان بازى دستاوردهایش توسط آخوندها ملا خور شده به حمایت از فرزندان دلیرش واداشت.با این جانفشانى ها مردم خوب میفهمیدند که آخوندهاى مرتجع همانهایى که به ریش وشکمشان بیش هر چیز دیگرى اهمیت میدهند.چگونه براى تداوم حکومت ننگینشان دست به هر جنایتى می زنند چندى پیش سیماى آزادى فیلم چگورا را پخش کرد ودر همان موقعه یاد موسى خیابانى افتادم سیمای معصوم موسى مرا به یاد آخرین دقائق زندگی چه گوارا می برد که او نیز بر ستم و نیرنگ شورید و در اوج عشق به زندگی و زیبائی‌هایش آگاهانه و عاشقانه از آن گذشت وخودرا فداى خلقهاى تحت ستم کرد.موسی هم همین راه ومرام را داشت. آرى در 19 بهمن 60نیروهای ویژه تهران به فرماندهی مزدور بهبهانى وبه رهبری لاجوردی ملعون«در حالیکه نیروهاى ویژه سپاه » به همراه گروه ضربت سپاه پاسداران تهران وشمیرانات موسى و یاران دلیرش را محاصره داشتند اما نتوانستند آنان را به تسلیم وادارند. موسى و همراهانش که پس از یک مبارزه قهرمانانه« چندین ساعته» خوش و بی‌پروا سوختند و مرگ روی پاها را بر زندگی روی زانوها ترجیح دادند به شهادت رسیدند.بگذریم . سردار خیابانى چون ستاره ایی تابناک بر آسمان ایران میدرخشد.شرف افتخار و اعتماد به نفس یک خلق مظلوم اما دلیر همیشه در او هویدا بود. به راستی که موسى چه سردارى بود، موسی چراغ روشن شهیدان است که باید در دست گرفت و به جنگ جهل و تاریکی رفت وچه راست میگوید نیما یوشیج ،

نام بعضی نفرات

یاد بعضی نفرات

روشنم می دارد

قوتم مى بخشد

ره مى اندازد

واجاق کهن سردسرایم

گرم مى آید از گرمى عالى دمشان

نام بعضى نفرات

رزق روحم شده است

وقت هر دلتنگى

سویشان دارم دست

جرئتم می بخشد

روشنم مى دارد.

موسى از جمله سردارنى است که کمتر در آسمان مبارزات مردم ایران دیده شده او با فروتنی و قلب مهربانش با چشمانی که چون عقاب تیز و مانند کبوتر معصوم بود.عاشق مردم و مجذوب آسمان بود بله آسمان با آفتاب و مهتاب و ستارگان و راز رازهایش به هر حال موسى به دست خمینى جلاد به خاک افتاد ولى فراموش نکنیم که موسی بودن کارکردش را ادامه میدهد !چرا؟ چون موسی آن سردار بی ترس وبیم یک شخص نیست. البته خود من نیز که از درک خیلى چیزها عاجزم و از ظن خویش از او حرف می زنم. یاد موسی واشرف ودگریارانشان که در 19 بهمن سال 60 به خاک افتادند گرامى باد