جمشید پیمان:وقتی قیام در نَفَس کوچه نطفه بست

جمشید پیمان

وقتی که زمهریر دلم شعله شد به شب
وقتی که خامشی به خروشم زهم گسست

وقتی که آفتاب تو در کوچه سر کشید
وقتی گریخت دشمن و در ظلمتش نشست

وقتی اذان صبح حیّ عَلی الانقلاب گشت
وقتی که شورشی به شهیدان اقامه بست

وقتی وضو به خونِ شهیدان گرفت شهر
وقتی قیام در نفس کوچه نطفه بست

آن لحظه مرگِ سلطنتِ شیخ در رسید
جز نقش “فتح” دردل وخاطری نبست

آزادی آن زمان به قیام ات شکوفه داد
آنجا شکفت دردلِ مردم گلِ مراد
جمشید پیمان