وقتی که می خرامد
اندیشه های باران
یک سو بنفشه روید
یک سو شکوفه زاران
بیدار می شود تا
جایی که سبزه از خواب
جان می دمد به غنچه
یک لحظه رنگ آفتاب
با خیزش نسیمی
از پیشگاه ایوان
دل می دهد به پیچک
بیداری شبستان
آنجا که چون پرستو
در آرزوی پرواز
پر می کشید به هرسو
هر روزتان یک آغاز
آنجا که خنده بارد
جاییست که غم نباشد
در سفره های نوروز
«هفت سین» کم نباشد
پایان قصه شب
پایان انتظار است
هر روزتان شکوفا
هر روزتان بهار است
وقتی که باور عشق
باشد امید فردا
دل می زند به توفان
با آبروی دریا
با لهجه بهاری
گوید که این پیام است
این های و هوی شادی
پیشامد قیام است