خانه / شعر و ادبیات / عشقِ بالابلندم؛ آزادی! ;جمشید پیمان،

عشقِ بالابلندم؛ آزادی! ;جمشید پیمان،

جمشید پیمان

دیر گاهی ست آرزو دارم
که نشانم به دیده نورِ تو را
چه غریبم به چشمت،آزادی
سخت باور کنم حضور ِتو را

نشنیدی مرا که نالانم
نشنیدم تو را که فریادی
دلِ تو خون تر از دلِ من بود
آی عشق قدیمی؛ آزادی

با زمستان کنار می آیم
بی خیالِ حضور پائیزم
بی تو امّا نمی شود یک دَم
که به دل شور شادی انگیزم

تیغ و دار و درفش درکارند
تا گُلت نشکُفَد به جان کسی
روید از هر طرف اِوینی نو *
تا نروئی تو بر زبان کسی

شد به عشق تو خاوران گل زار
دلِ خاک از برای تو خونین
آی عشقِ قدیمی؛ آزادی
خانه ام از تو باد به آذین

آی زیبا ترینِ زیبایان
عشقِ بالا بلندم، آزادی
تلخ و تاریک زندگی بی تو
هستی ام را تو روشنی دادی

تو به چشمانِ خسته ام بنشین
من دهم غیر تو ،هر آنچه به باد
آی عشق قدیمی ام، این بار
می بَرم غیرِ نامِ تو از یاد!

ظلمت از کوچه ام گریزان شد
خانه پُر از حضور آزادی
غم دیرینه از دلم گم گشت
زد جوانه به سینه ام شادی.

*اوین: بازداشت گاه،شکنجه گاه و کشتارگاهِ مخالفان سیاسی
که در نظام سلطنتی پیشین تاسیس و در حاکمیت آخوندی تکثیر شد!