آزاده نامداری زنی که سال‌ها پیش از مرگش، مُرده بود! :جمشید پیمان

دلم تنگ می شود،

نه، دلم می سوزد،

اشکم در می آید

برای؛نگاهش،خنده اش،

جوش و شورِ شیرینش .

برای؛سرکشی های در بندش،

گم‌گشتگی های پنهان

در حضور آغشته به دروغش،

خودنمایی های زندانیِ

تظاهرات دین‌گرایانه اش

آیینه ی دو روی سیاه و سفیدش

دروغ است مرگ اختیاری او

اگر در هزار نامه ی وداعش

این اختیار رابرکشیده باشد.

او را میرنده اند،کشته اند

اوقربانی حاکمیتی است

که جز دروغ و ریا و فریبنمی پرورد

و قربانیانش را

جز در این تیزابه فرو نمی کند!

او جال می کرد جایی بیابد

دور از نگاه دروغ آفرینان حرفه ای

خود را از دروغی که

به سر و سیمایش بسته است،برهاند،

دو قلپ آبجو بالا بیاندازد

به سلامتی خود خودش

نه خود رژیم ساخته اش ،

نه خودی که هیچ‌گاه خودش نبوده است!

آزاده نامداری

مثل ملیون ها آزاده نامداری دیگر

برای نمایاندخودش

برای برآوردن خواست هایش

برای ایستادن روی دوپایش

برای اینکه بگوید:”من هستم

بد ترین، پلید ترین و زشت ترین گزینه را

در آغوش کشیده بود.

دستاویزش در این عرصه

دشمن ترین دشمنِ زن و زندگی بود!

او به گندابی تن داده بود کههیچ گلی

در آن نه می روید و نه قد می‌کشد!

آزاده نامداری را

ــ و ملیون ها آزاده نامداری ــ

هر روز می زنند،

هر روز تحقیر می کنند،

تکه تکه می کنند،

سر پا نگه می دارند و

با سر فرو می افکنند!

آزاده نامداری

ــ و ملیون ها آزاده نامداری ـــ

قربانی افکار، ساختار و کردار نظامی اند

که مایه ی پایداری و ماندگاری‌اش

همین قربانیان اند!

چه فرقی می کند که

آزاده نامداری را میراندند یا مُرد!

برای من اما تاریخ دقیق مرگ او

روز و ساعتی بود

که دردلش و درخلوت خاموش پر اضطراب و

آلوده به هراسشگفت:

مرگ بر جمهوری اسلامی

زنده باد آزادی

سپس روسری اش را محکم کرد ،

پیکر زیبایش را در چادر سیاهش پیچید

و رو به دوربین تلویزیون آزادی کُشان

لبخندی بر لب نشاند و

به زشت تریت چهره ی جهان

آدمی‌خوار ترین موجو زمین

به دشمن ترین دشمن آزادی

به ولی فقیه، سلام گفت!

با خودم می گویم:

راستی،

چرا آزاده نامداری

آزادی را برنگزید و

خود را با مرگ

در بستر ضد آزادی

هم‌آغوش کرد؟