از همبندی نوشتن سخت است؛ به خصوص همبندی که در بند بماند و تو برهی.
مریم اکبری منفرد ۱۲ سال است که در زندانهای ایران، بدون یک روز مرخصی سر کرده است. سه دختر نازنینش بزرگ شدند و مریم قد کشیدنشان را ندید. مدرسه رفتند، دانشگاه رفتند و سر کار و مادر هیچ ندید. روز ملاقات، مریم سر از پا نمیشناخت.
حالا تبعیدش کردهاند سمنان. همسر مهربان و مرد صبور و پشتیبانش، دختران را پیش از دمیدن صبح از تهران به سمنان میبرد تا دیدار تازه کنند و مردان حکومت گمان میکنند اینگونه مریم را به زانو درخواهند آورد.
من با مریم حبس کشیدم، مریم با شرف حبس میکشد نه از سر ناچاری؛
مریم استوارتر و مقاومتر بیرون خواهد آمد. به امید آن روز؛
مریم عزیز تو را چشم در راهیم.