در سپیدهدمان صبح ۱۹فروردین، انواع زرهیها از شمال اشرف به حرکت درآمدند، صدای حرکت زرهی و همزمان شلیک نارنجکها و تیربارها در گرگومیش هوا وحشتآور بود. بلدوزرها گرازوار سیاجها و تیرکهای این دژ پایداری را میکندند. دود و صدای انفجار آسمان اطراف مزار شهیدان را پرکرده بود. آن جانوران وحشی میخواستند با این وحشتآفرینیها کاری کنند که ما جا بزنیم و تسلیم بشویم.
وقتی هوا روشن شد، ما رودرروی هم قرارگرفته بودیم، مردان و زنانی بیسلاح فریاد میزدند: «اللهاکبر» و «مرگ بر اصل ولایتفقیه» و از جای خود تکان نمیخوردند. مزدوران مسلح ابتدا جا خوردند. آنها انتظار داشتند وقتی هوا روشن شود با نفراتی روبرو شوند که دارند فرار میکنند، حالا با انسانهای مقاومی روبرو شده بودند که مرگ را به سخره میگرفتند.
بیرحمانه شلیک کردند. مستقیم سر و سینه ما را نشانه رفتند. عدهای به خاک افتادند، عدهای به اسارت درآمدند و بدنهای عدهای با گلولههای مزدوران از هم دریده شد اما ما بازهم حتی یکقدم عقب نیامده بودیم. این بار با شدت بیشتری رگبار باز کردند و با خودروهای زرهی هاموی از روی بدنهای نفرات ما رد شدند. در آن درگیرهای خونین، مجاهدان خلق حسن اوانی و علیرضا طاهرلو در کنار من به خاک افتادند. وقتی گلوله به سر حسن اثبات کرد، او آرام کف خودرو آیفا افتاد، خون از کنار گوش راستش جاری شد و خط قرمزی تا چانهاش کشیده شد. چشمانش در لحظه نیمه بسته شدند و آن فرمانده دلیر برای همیشه بخواب رفت. آرام و متین. با چهرهای زیبا و مصمم. علیرضا در شعلههای آتش سوخت و دو روز بعد در بیمارستان جان باخت. مجاهدی که ده سال در زندان اوین شکنجهشده بود سبکبال پرواز کرد و به عهد خود وفا کرد. چند روز قبل از آن درحالیکه سرش را روی شانه من تکیه داده بود باهم عکس گرفته بودیم و من هرگز فکر نمیکردم که به این زودی از هم جدا شویم. آنها آنچنان سبکبال رفتند که گویی میدانستند خونشان تضمین آزادی مردمشان خواهد شد.
ما زیر آتش مسلسلهای مزدوران سپاه قدس، آرامآرام با جنگوگریز خود را به خیابان۱۰۰ در مرکز اشرف رساندیم. اینجا دیگر خط سرخ ما بود، عبور مزدوران از آن خط قابلتحمل نبود. خواهران مستقر در میدان لاله شیرآسا مقاومت میکردند. هدف دشمن حمله به مقر فرماندهی ارتش آزادیبخشبود. دهها تن در آن منطقه با تیر مستقیم مزدوران به خاک افتادند ولی تا ظهر ۱۹فروردین دشمن اجازه پیدا نکرد که حتی یکسانت از خیابان ۱۰۰ عبور کند. تا اینکه بعد از جان باختن دهها زن و مرد مجاهد و زخمی شدن نزدیک به ۱۰۰۰نفر متوجه شدند بدون قتلعام همه مجاهدین عبور ممکن نیست و درنتیجه موضع ثابت گرفتند. آن روز خونین به اثبات رسید که مجاهدیناهل کوتاه آمدن در مقابل رژیم آخوندی نبوده، نیستند و نخواهند بود حتی اگر همه باهم عاشورا گونه به شهادت برسند.
آن خونهای پاک که بر زمین مقدس اشرف ریخت و آن کلام طلایی صبا که گفت «تا آخرش ایستادیم و میایستیم» این پیام را در اقصا نقاط جهان طنینانداز کرد که نادیده گرفتن حقوق یک مقاومت انقلابی خونبار که چیزی جز رهایی مردمش از چنگال رژیم قرونوسطایی نمیخواهد بهسادگی ممکن نیست و ناچارند آن را به رسمیت بشناسند. بعدازآن جنگ نابرابر و خونین و مقاومت حماسی بود که چرخهایی درصحنه جهانی به چرخش درآمد و درنهایت منجر به خروج از لیست و حتی شکستن محاصره و انتقال همگانی به پایگاه امن شد.
در سالگرد آن حماسه بزرگ، یاد یاران وفاداری که بزرگترین پیروزیهای مقاومت انقلابی را با خونهای پاکشان راهگشایی کردند گرامی میدارم و به آن خونهای مقدس سوگند میخورم که تا ریشهکن کردن نظام پلید و فاسد ولایتفقیه دمی از پای ننشینم و با یکانهای ارتش آزادی این جانیان غارتگر را سرنگونی کنیم. امروز در ۱۹ فروردین ۹۶ همراه با جوانان دلیر در داخل خاک میهن فریاد میزنیم: مرگ بر اصل ولایتفقیه زندهباد ارتش آزادی و رأی ما سرنگونی است.
علیرضا ملایجردی – فروردین ۹۶