به بهای چند جُرعه ی آب
قطره ی خون چکید در آفتاب
مرز ایمان و عَطَش
گونه ها بار ز اَشک
لَب تَرک خورد تا وقت غروب
در شب بی مهتاب
با صداهای مهیب
تانک و سرباز و گلوله
همه در راه کمین
به کدامین گناه
تشنه ی آب و حیات
که در این خاک
به خون در غَلتید
باز شد سَدِ شراب
آب آب
رویای سَراب
که چشید
مزه ی یک مرگِ نجیب
به کدامین گناه
آب آب