خانه / شعر و ادبیات / حقیقت: بهزاد بهره بر

حقیقت: بهزاد بهره بر

behzad


با شوق و توان
میتوان

در پی اهداف
سر از پا نشناخت ،
تا به تسخیر ِ سر ِ قُله َ
توفیق رسید .

باید اما :

یقین داشت
به ره و باور ِ خویش
که بهار آمدنیست
بهمن هم رفتنیست .

شرط ِ دیدار ِ بهاران
قبول ِ همه رنج است و شکنج
کز پی اش گنج رسد بی تردید .

صبر باید بداشت
در شب ِ تار
که رسد صبح ِ سپید .
و بها باید داد
تا که آفاق بدید .

بی گمان

منتظر ِ مُعجزه بودن
خطاست ،

در حقیقت
بسی خام خیالیست
و به معنای دگر
اوج ِ واداده گی و بی عملیست
عافیت جویی و فرصت طلبیست .

تا که خیزش نکنیم
و قیام را
همه پیشه نکنیم
شورش و جوش و خروشی
همه بر پا نکنیم .

نتوان داشت
توقع
که رسد فروردین .

در عقب هست زمستان
به صف همقدمان ،

وقت دیدار ِ بهاران
رسیده است ،
به پیش :
ای یاران .