سرگذشت لاله ها را باید از طوفان بپرسی،: احسان افشاری

کشته‌شدگان اعتراضات ایران

سرگذشت لاله ها را باید از طوفان بپرسی،
وانگهی از سرنوشت خاک بی گلدان بپرسی

حال ما را در شب برگشتن از رگبار آبان
باید از گنجشک‌های مانده در باران بپرسی

های مقتل خوان صحرا! اینک این تو اینک این ما!
کاش چیزی هم از اندوه عزاداران بپرسی

های مرد سامری! گوساله ما را فرض کردی؟
باید اول نان دهی، آنوقت از ایمان بپرسی!

جای پای گرگ را دیدی ولی باور نکردی
ابلها مردا همینت مانده از چوپان بپرسی!

ابلها مردا سرت بر شانه سنگینی نکرده
آنچه از رعیت نپرسیدی، مباد از خان بپرسی!

سر به زیر انداختن کاری ندارد مرد مومن
جراتش را داری از سرهای آویزان بپرسی؟

دنده مان نرم است چندان، چشممان کور است چندین
حال ما را باید از آغا محمدخان بپرسی

با مترسک گفتم: اصلا با کلاغان کار داری؟
خنده‌ای زد گفت: باید از زمین داران بپرسی

گفته بودی کیستی شاعر؟ کجای داستانی؟
راستش را باید از آقای زندانبان بپرسی

خلق نه،مردم نه، انسان معاصر نه، پس
از این باید از تنهایی ارواح سرگردان  بپرسی

احسان افشاری