.
هرکه شد خام، به صد شعبده خوابش کردند/
هرکه در خواب نشد، خانه خرابش کردند
بازی اهل سیاست که فریبست و دروغ/
خدمتِ خلقِ ستمدیده، خطابش کردند
اوّل کار بسی وعدهی شیرین دادند/
آخرش تلخ شد و نقشِ بر آبش کردند
آنچه گفتند شود سرکهی نیکو و حلال/
در نهانخانهی تزویر، شرابش کردند
پشت دیوار خری داغ نمودند و به ما/
وصفِ آن طعم دلانگیز کبابش کردند
سالها هرچه که رِشتیم به امّید و هوس/
بر سرِ دارِ مجازات، طنابش کردند
گفته بودند که سازیم وطن همچو بهشت/
دوزخی پُر ز بلایا و عذابش کردند
زِ که نالیم که شد غفلت و نادانیِ ما/
آنچه سرمایهی ایجاد سرابش کردند
لب فروبسته ز دردیم و پشیمانی و غم/
گرچه خرسندی و تسلیم، حسابش کردند
شاعر: به روایتی؛ فرخی یزدی