نقیضه‌ای بر شعر سهراب سپهری : نسیم عرب‌امیری 

.


 
موشکی خواهم ساخت!
خواهم انداخت هوا!
دور خواهم شد از این خاک فقیر
که در آن هیچ کسی نیست که بی‌زور کتک
صبح بیدار شود!

موشک از سوخت تهی!
و دلم می‌خواهد بروم بالاتر
و دلم می‌خواهد چه‌قدر حرف جدید!
و دلم می‌خواهد

همچنان خواهم راند
نه به پیران دل خواهم بست
نه جوان‌ها که سر از تخم به درمی‌آرند!
که به بی‌غیرتی هم معتادند
و همه حرفه‌شان
شیره مالیدن بر سر و هیکلِ یک دخترِ احساساتی‌ست!

دور از اینجا شهری‌ست!
که در آن چهره زن حق تجلی دارد!
چشم‌ها تشنه چرخیدن نیست…!
و برادر، خواهر در عمل هست نه بر روی زبان!

عقل هر کودک قنداقی‌شان قد عقل من و توست!

مردم از عادت ول کن به درک
قفل بر فکر و زبان‌ها نزدند!
تیتر جنجالی فردا صبح است!
بر تن آزادی بختکی افتاده است!

دور از اینجا شهری‌ست!
که در آن آب به اندازه چشمان سحر خیزان هست!

شاعران پول به اندازه فردا دارند!
و صدای زن‌شان مثل شب کوتاه است!

دور از اینجا شهری‌ست
موشکی باید ساخت…!

.