.
چه میگویید؟!
کجا شهد است این آبی که در هر دانهی شیرین انگور است؟!
کجا شهد است؟! این اشک
اشک باغبان پیر رنجور است
که شبها راه پیموده
همه شب تا
سحر بیدار بوده
تاکها را آب داده
پشت را چون چفتههای مو دو تا کرده
دل هر دانه را از اشک چشمان نور خشیده
تن هر خوشه را با خون دل شاداب پرورده
چه میگویید؟
کجا شهد است این آبی که در هر دانهی شیرین انگور است؟!
کجا شهد است؟! این خون است
خون باغبان پیر
رنجور است
چنین آسان مگیریدش
چنین آسان منوشیدش
شما هم ای خریداران شعر من
اگر در دانههای نازک لفظم
و یا در خوشههای روشن شعرم
شراب و شهد میبینید، غیر از اشک و خونم نیست
کجا شهد است؟! این اشک است، این خون است
شرابش از کجا خوانید؟! این مستی نه
آن مستی است
شما از خون من مستید
از خونی که مینوشید
از خون دلم مستید
مرا هر لفظ، فریادی است کز دل میکشم بیرون
مرا هر شعر دریایی است
دریایی است لبریز از شراب خون
کجا شهد است این اشکی که در هر دانهی لفظ است؟!
کجا شهد است این خونی که در هر خوشهی شعر است؟!
چنین آسان میفشارید بر هر دانهی لبها را و بر خوشه دندان را؟
مرا این کاسهی خون است
مرا این ساغر اشک است
چنین آسان مگیریدش
چنین آسان منوشیدش