.
فیل را دیدند در حال فرار از جنگل است
گاوها گفتند بیمار است، شاید انگل است
کرگدن فریاد زد دیوانه حیرانی چرا؟!
همچنان موشی دوان سوی بیابانی چرا؟!
گفت میترسم که خرطومم ز ریشه بکنند
حکم داده شیر تا زرافهها گردن زنند
کرگدن با خنده پرسید از همین ترسیدهای؟!
فیلی آخر، از چه رو زرافه خود را دیدهای؟
فیل گفت ای کرگدن اینجا نمانی بهتر است
چونکه حکم شیر را، مامورِ اجرا یک خر است
در خیالِ خر چمن آبیست پس ختم کلام
لاجرم هر چهارپا، زرافه است و والسلام
مُلک شیران گر که نادان دست گیرد اختیار
در دلِ ببر و پلنگش هم نمیماند قرار
خر اگر بالا رود پایین کشاندن مشکل است
وانکه خر را برده بالا تا ابد پا در گِل است