برای کارگران معدن زغال سنگ طبس که برای بهدست آوردن لقمه ای نان حلال جانشان را مظلومانه از دست داده اند
سال ها از درون تونل ها
هفت خوان را گذشت و نان آورد
اوکه نانش همیشه آجر بود
باز نان را به نرخ جان آورد
*
زیر کوهی که سنگ می بارید
کوره کوره دوباره آتش شد
در میان زغال ها می سوخت
قصهی غربتِ سیاوش شد
*
تا که نانش حلال تر باشد
در دل کوه ها خطر می کرد
با حقوقی که هی عقب افتاد
زندگی را همیشه سر می کرد
*
از فروش زغال ها اما
سهم او سفره های خالی بود
هیچکس هم به داد او نرسید
زندگی عین بی خیالی بود
*
کوه را عاشقانه می فهمید
کوه پژواک لحظه هایش بود
کوه آواز خسته اش هر روز
کوه آئینه ی صدایش بود
زیر آوار ، بی صدا جان داد
او که نانش همیشه آجر بود
او که وقتی به خانه بر می گشت
دلش از دست دیگران پر بود