
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی ، غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن ، هنر گام زمان است
آبی که برآسود ، زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود ، که پیوسته روان است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردیست درین سینه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یا رب چقدر فاصلهی دست و زبان است
از راه مرو سایه ، که آن گوهر مقصود
گنجیست ، که اندر قدم راهروان است
✍ هوشنگ ابتهاج
☘
@AftabkaranAza