در حالیکه تنها چند روز تا ۳ نوامبر، روز انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بیشتر باقی نمانده است، در محافل ایرانیان بحث بر سر دو نامزد اصلی این انتخابات و تاثیر پیروزی هر کدام از آنها بر آینده ایران، بیش از هر زمانی داغ است.
گروهی دونالد ترامپ را بهترین گزینه برای مقابله با «نظام اقتدارگرای» ایران میدانند و امید به پیروزی دوبارۀ او دارند و گروهی بر خط مشی دموکراتها در امور بینالملل اشاره دارند و دل به پیروزی بایدن و ایجاد تغییری مثبت در زندگی و معاش ایرانیان بستهاند.
اما انتخاب رئیس جمهوری وابسته به کدامین حزب آمریکا برای ایران بهتر است و تحولات سیاسی سرنوشتساز در دهههای اخیر ایران عمدتا در دوران رئیس جمهور وابسته به کدام حزب آمریکا روی داده است؟
برای یافتن پاسخ، شاید یکی از راهها نگاه به کارنامۀ رؤسای جمهور آمریکا در قبال ایران طی هفتاد سال اخیر باشد؛ یعنی از زمانی که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ روی داد و در نتیجۀ همکاری آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا و سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا با مخالفان داخلی محمد مصدق، دولت او که توانسته بود در کنار ملی کردن صنعت نفت، برای اولین بار در تاریخ نوین ایران «بدون اتکا به درآمد نفت» تراز بازرگانی کشور را مثبت کند و با وجود تحریمهای بریتانیا نرخ تورم کشور را بصورت تک نرخی حفظ کند، سرنگون شد.
بطور دقیق در ۶۷ سال گذشته یعنی از زمان آغاز ریاست جمهوری آیزنهاور تا کنون، رؤسای جمهور وابسته به حزب جمهوریخواه آمریکا در مجموع برای ۳۹ سال قدرت دستگاه اجرایی را در این کشور در دست داشتند و دموکراتها برای ۲۸ سال.
جدول: خلاصۀ مهمترین تحولات سیاسی ایران در هفتاد سال اخیر و واکنش آمریکا در قبال آنها
فراز و نشیبهای روابط ایران و آمریکا در هفتاد سال اخیر با ریاست جمهوری دوایت آیزنهاور در آمریکا آغاز میشود.
این ژنرال پنج ستاره، زمام امور را در کشوری برعهده داشت که پیروزمندانه جنگ جهانی دوم را به پایان رسانده بود و سعی داشت با استفاده از موقعیت جدید خود در دنیای نوین، از اروپاییهای خسته و زخم خورده از جنگ پیشی گرفته و بر نفوذ خود در سراسر جهان بیفزاید.
در این راستا سامان دادن به اوضاع نابسامان متحدان آمریکا در منطقه نفتخیز خاورمیانه اهمیت زیادی داشت؛ یعنی جایی که بحران ملی کردن صنعت نفت ایران، ثبات بازار جهانی این مادۀ ارزشمند را زیر سوال برده بود.
قدرت گرفتن آیزنهاور در آمریکا با نخستوزیری وینستون چرچیل در بریتانیا همزمان است؛ اتفاقی که باعث شد با یک برنامهریزی مشترک، سرنگونی دولت مصدق و پایان دادن به سیاست پرمخاطرۀ «موازنه منفی» و «حاکمیت بر منافع ملی» که توسط او رهبری میشد ممکن شود.
پس از این واقعه، چکیدۀ آنچه میان ایران و آمریکا روی داد، به شرح جداول زیر است.
لازم به ذکر است که در این جدولها، رنگ هر جدول متناسب با رنگ حزب متبوع رئیس جمهور وقت آمریکا تنظیم شده است. به همین دلیل جدول رؤسای جمهور وابسته به حزب دموکرات آمریکا «آبی» و حزب جمهوریخواه «قرمز» است.
جان اف کندی حدود ۳ سال رئیس جمهور آمریکا بود اما در ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ میلادی ترور شد و معاونش لیندون جانسون به قدرت رسید. آقای جانسون با پیروزی در انتخاب توانست در مجموع این مقام را برای ۵ سال حفظ کند.
دورۀ زمامداری جانسون و پس از او ریچارد نیکسون از حزب مخالف را، باید اوج دورۀ تجهیز نظامی ایران توسط آمریکا و فروش اسلحه به این کشور دانست.
اگرچه رئیس جمهور جانسون در ابتدا به دلیل درگیر شدن آمریکا در جنگ ویتنام و منازعات اعراب و اسرائیل، توجه کمتری به ایران نشان داده و حتی ایران را رسما از زمره «کشورهای دریافت کننده کمکهای اقتصادی از آمریکا» خارج کرده بود، اما آغاز داد و ستدهای نظامی ایران و شوروی و معاملات اسلحه میان آنها، آمریکا را بار دیگر متوجه ایران کرد.
در این دوران بود که آمریکا به جای «کمک» تسلیحاتی به ایران در چهارچوب اصل ۴ ترومن، «فروش» تجهیزات نظامی پیشرفته به ایران همچون بمب افکنها و هواپیماهای فانتوم را در دستور کار قرار داد.
در این دوران بودجه نظامی ایران نیز از ۱۴ میلیارد دلار در سال ۱۳۴۰ به ۲۳ میلیارد دلار در سال ۱۳۴۵ شمسی افزایش یافت.
سیاست «همراستای» سه رئیس جمهور از دو حزب مخالف
پس از جانسون، ریچارد نیکسون از حزب رقیب بر سر کار آمد. در دوران او آمریکا تلاش داشت به جای وارد کردن مستقیم نیروهای خود به مناقشات منطقهای، متحدانش را در منطقه از لحاظ اقتصادی، نظامی و سیاسی قوی کند تا حافظ منافع او باشند.
اینگونه بود که میلیتاریزه کردن کشورهای همسو با آمریکا و همزمان کمک به این کشورها برای توسعۀ اقتصادی آنها در دستور کار قرار گرفت.
در دوران ریاست جمهوری نیکسون، مقصد حدود یک سوم از صادرات اسلحه آمریکا کشور ایران بود و توسعه فعالیتهای مشترک اقتصادی دو کشور نیز باعث راه اندازی شرکتهای سهامی همچون شورلت در ایران و مشارکت با جنرال موتورز آمریکا شد.
پس از استعفای نیکسون از مقامش به دلیل رسوایی واترگیت، این همکاری گسترده در دوران جرالد فورد، رئیس جمهور بعدی آمریکا که همحزبی آقای نیکسون بود نیز ادامه یافت و به اوج رسید. در این دوران، آمریکا بزرگترین شریک تجاری ایران بود.
ریچارد نیکسون در مقام رئیس جمهوری پیشین آمریکا از جمله شخصیتهایی بود که بواسطه روابط گرمش با شاه ایران، در مراسم خاکسپاری وی در قاهره شرکت داشت. او در مراسم سوگواری از سیاست «سرد» دولت وقت آمریکا در قبال همپیمان سی ساله خود بشدت انتقاد کرد.
ایران و آمریکا در آستانه انقلاب ۵۷
در سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ رهبران انقلاب با مقامات ارشد آمریکا همواره در ارتباط بودند. از جمله بر اساس اسناد منتشر شده، تنها در فاصله زمانی ۲۶ دی تا ۷ بهمن ۵۷ روحالله خمینی دستکم ۵ بار پیامهایی با واسطۀ ابراهیم یزدی از مقامات آمریکا دریافت کرده و به آنها پاسخ داده است.
علاوه بر این کارتر از طریق نمایندگانی فرانسوی نیز با خمینی پیامهایی رد و بدل کرده است؛ در چهارچوب این پیامها توافق شده بود که در ازای تضمین تداوم فروش نفت ایران به غرب و تداوم همکاری ایران با شرکتهای آمریکایی، واشنگتن نیز درباره رفتن محمدرضا شاه از ایران به انقلابیون اطمینان دهد.
اما این ارتباطات که در آن همواره بر «دوستی و احترام متقابل میان ایران و آمریکا» تاکید میشد، با حادثه گروگانگیری در سفارت آمریکا شکل دیگری به خود گرفت.
روابط ایران و آمریکا پس از پایان جنگ ایران و عراق
روابط ایران و جهان غرب بویژه آمریکا پس از پایان جنگ هشت ساله، همچنان پرتلاطم باقی ماند.
اوج تیرگی روابط را میتوان شهریور ۱۳۷۱ دانست که در پی حملۀ تروریستی به رستوران میکونوس در برلین که منجر به کشته شدن شماری از مخالفان جمهوری اسلامی (صادق شرفکندی، دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران، همایون اردلان و فتاح عبدلی نماینده حزب دموکرات و نوری دهکردی کارمند صلیب سرخ) شد، همه کشورهای اروپایی سفرای خود را از ایران فراخواندند و مقامات ارشد جمهوری اسلامی از جمله هاشمی رفسنجانی، علی فلاحیان، علیاکبر ولایتی و سید علی خامنهای از سوی اینترپل تحت تعقیب قرار گرفتند.
در این دوران نیز روابط ایران و رؤسای جمهور آمریکا همچنان پر فراز و نشیب بود که بخشی از آن در جدول زیر میآید.
روابط ایران و رؤسای جمهور آمریکا در ۱۰ سال اخیر
در ۱۰ سال اخیر تنها دورۀ کاهش تنش میان دو کشور را میتوان دوران کوتاه میان امضای توافق هستهای ایران با قدرتهای جهان تا روی کار آمدن دونالد ترامپ دانست؛ دورانی که انتظار میرفت با هماهنگی ۶ قدرت بزرگ جهان، گشایشی در کار اقتصاد ناپایدار و درماندۀ ایران حاصل شود.
با نگاه به رابطۀ ایران با رؤسای جمهور وابسته به هر دو حزب آمریکا در ۷۰ سال اخیر، این باور تقویت میشود که گویا رابطۀ واشنگتن با تهران در ادوار مختلف، فارغ از آنکه قدرت اجرایی آن کشور در دست چه حزبی بوده، همواره از یک خط مشی روشن پیروی میکرده که حفظ منافع آمریکا در منطقه بوده است.
با مطالعۀ این جداول به نظر میرسد که در تمام این دوران، فراز و فرود رابطۀ دو طرف را، نه حزبِ در قدرت در آمریکا، بلکه سیاست اتخاذ شده از سوی ایران شکل داده است. به این معنی که هر زمان ایران از در دوستی با آمریکا برآمده، واشنگتن نیز در مقابل به تهران به عنوان متحدی همردیف با همسایگان عرب این کشور در خلیج فارس نگریسته و در راستای حفظ منافع خود، به تقویت اقتصادی و نظامی این کشور پرداخته است. سیاستی که در مجموع نتیجه برد-برد را برای هر دو سوی معامله در پی دارد.
اما در همۀ دورانها، رفتار قهرآمیز ایران در قبال آمریکا واکنشی کاملا متفاوت را از سوی واشنگتن در پی داشته که حداقل آن طیف گستردهای از تحریمهای اقتصادی و سیاسی، هم در دوران ریاست جمهوری دموکراتها و هم جمهوریخواهان بوده است.
حداقل طبق تجربۀ تاریخی فوقالذکر بنظر میرسد که اولویت نخست رئیس جمهوری آمریکا فارغ از وابستگی حزبی او منافع کشورش باشد؛ واقعیتی که ماهیت پرسش مطرح شده را زیر سوال می برد. لذا روی کار آمدن دوباره دونالد ترامپ یا به قدرت رسیدن جو بایدن قاعدتا دربرگیرنده چرخش صد و هشتاد درجهای در سیاست خارجی ایالات متحده نخواهد بود. بنابراین کشورهای طرف مقابل آمریکا هستند که با حفظ یا تغییر خط مشی خود، موجب حفظ یا تغییر خط مشی آمریکا به عنوان «ابرقدرت» صحنه روابط بینالملل خواهند شد مگر اینکه قائل به این باشیم که زمان «تک صدایی» و «ابرقدرتی» آمریکا به سر آمده است.