تا می توانی اعدام کن – نعمت فیروزی

نعمت فیروزیبه دنبال شصت و سومین محکومیت رژیم جنایتکار آخوندی در بالاترین ارگان بین‌المللی

و پاسخ آن در موج جدید اعدامهای پس از آن

اعدام که در تاریخ حقوق کیفری، سنگین‌ترین مجازات بشری به شمار می‌رود از دیرباز در جوامع و ملت‌ها وجود داشته است. اولین سند تدوین‌شده رسمی به‌جامانده، به ۱۸ قرن قبل از میلاد مسیح و حکومت حمورابی شاه بابل بازمی‌گردد که در آن مجازات ۲۵۵ جنایت، اعدام پیش‌بینی‌شده است. از آن زمان تاکنون انواع روش‌های مجازات اعدام در سراسر جهان شامل مصلوب کردن، غرق کردن، ضرب و شتم منجر به مرگ، سنگسار، سوزاندن در آتش،چهارمیل کردن، دارزدن، تیرباران، صندلی الکتریکی و تزریق کشنده و اتاق گاز جهت مجازات مجرمان به کار می‌رود.

تاریخ همچنین با شواهد فراوان به‌روشنی ثبت کرده است که وقتی به دولت های حاکم بر سرنوشت جوامع انسانی می‌رسیم، اعدام دیگر فقط یک مجازات نیست، بلکه در قلب سیاست سرکوب، تبدیل به ابزار حفظ حاکمیت شده است. ماندگاری این پدیده از مرحله تاریخ اولیه انسان‌ها تا این برهه از زمان به دلیل همین استفاده ابزاری آن توسط صاحبان قدرت و ثروت است که معمولاً هم تلاش دارند آن را در شکل قانون در همه زمینه‌های سیاسی و اجتماعی زندگی انسان‌ها گسترش دهند. متولیان و دکان‌داران مذهب نیز که استفاده‌شان از مذهب استفاده ابزاری است، علاوه بر قدرت و ثروت، با تکیه نامشروع به مذهب، بازهم نرخ سرکوب و به‌ویژه اعدام را بسیار بالاتر از حد معمول می‌برند. تاریخچه استفاده ابزاری از مذهب و اعدام به قدمت تاریخ هر دو است. حقیقت بسیار تجربه‌شده این است که تجمع قدرت و حکومت‌های غیر منتخب بشدت فسادآور است و حفظ و استمرار آن، ابزارش را طلب می‌کند. به‌کارگیری اعدام سهل‌ترین راه برای نظام‌های مستبد بوده تا در جامعه وحشت و رعب ایجاد کنند. کاربرد رعب، ترس مداوم و زمین‌گیر کردن مردم است که نتیجه آن تسهیل کار حکومت‌کننده است.

پس از قرون‌وسطی نزدیک به دویست سال پیش در عصر روشنگری که بسیاری از باورهای کهنه و متحجر عهد گذشته رنگ باخت و تحولات فکری و علمی بشر ظهور یافت، حقوق و مجازات نیز در این تحول مسیری انسانی را پیمود. در آن دوره بشر دیگر مجازات وحشیانه را برنمی‌تابید و جامعه بشری آماده می‌شد به آغاز دوران رهایی از مجازات وحشیانه قدم بردارد. اگرچه در طول دو قرن گذشته اجرای مجازات وحشیانه تعدیل‌شده اما بااین‌حال، مجازات اعدام در بسیاری از کشورها، در همه زمینه‌های اجتماعی و سیاسی اعمال‌شده است. اعدام به‌عنوان شیوه‌ای از مجازات قرون و اعصار گذشته در امتداد دیگر موضوعات، مورد پژوهش‌های دانشمندان هم قرار گرفت. آن‌ها دریافتند که بکار گیری اعدام تأثیری بر میزان جرائم در جامعه ندارد و در کشورهایی که اعدام انجام نمی‌گیرد میزان جرم و جنایت نیز افت داشته است.

ولایت‌فقیه و اعدام -عکس حرکت تاریخ

به‌رغم آنچه در بالا توضیح داده شد، در ایران از زمان به قدرت رسیدن آخوندها و استقرار پدیده‌ای به نام ولایت‌فقیه، حقوق کیفری و مجازات، روندی عکس حرکت تاریخ داشته است. درحالی‌که طی ۱۰۰ سال گذشته کشورهای جهان به سمت انسانی‌تر کردن مجازات و لغو مجازات اعدام حرکت کرده‌اند، اما در ایران آخوند زده آمار اعدام‌های سیاسی و حتی مجرمان عادی نیز پیوسته افزایش‌یافته است. مجازات وحشیانه مانند قطع دست و چشم از حدقه بیرون آوردن که از قوانین بشری زدوده شده بود، مجدداً در قوانین گنجانده شده است. بررسی آمار و ارقام در سه، چهار دهه گذشته بیانگر چیزی جز درجه بالای قساوت و وحشانیت حاکمان ایران به‌عنوان اولین کشور رکورددار جهان نیست.

در دنیای معاصر رژیم ولایت‌فقیه حاکم بر ایران بیشترین تلاش خود را می‌کند که به‌طور برنامه‌ریزی‌شده روزانه، بهانه‌ای برای سرکوب و اعدام، حتی در میان خودی‌هایش پیدا کند تا تهدید «نفوذ» به درون هرم و هسته اصلی قدرت ولایت‌فقیه را آب‌بندی کند. گرچه این قاعده عام حاکم بر هر حکومت دیکتاتوری است؛ اما به رژیم ولایت‌فقیه که می‌رسد بااشتهای سیری‌ناپذیر فوق‌العاده‌ای در این رابطه مواجه هستیم. قانون و فرهنگ این رژیم با دستاوردهای انسان امروز سر ستیز دارد. از همین رو در هر تیک‌تاک زمان که بشر قدمی به جلو می‌گذارد، آخوندها احساس خطر نبود شدن دارند، آن‌ها هم در هر تیک‌تاک، یافتن روشی جدید برای سرکوب را پی می‌گیرند.

۳۸سال از حاکمیت خون‌ریز این رژیم می‌گذرد؛ اما بااین‌همه دو چیز هرگز در این رژیم تغییری نکرده و نخواهد کرد، یکی صدور تروریسم و بنیادگرایی و دیگری سرکوب، این دو اهرم، به‌مثابه دو پایه اصلی و دو عنصر مبنایی رژیم ولایت‌فقیه هستند. و هر دو کار نهایتاً چه در داخل و چه در خارج به حذف فیزیکی «مخالفین» می‌انجامد. این دو عنصر، نقطه اشتراک همه باندها و جناح‌های درونی این رژیم را هم تشکیل می‌دهد. علاوه بر آنکه رویکرد رژیم درباره اعدام در عین جنایت‌کارانه و در اوج قساوت، یک رویکرد حق‌به‌جانب و طلبکارانه هم هست! آن‌ها مهاجمانه تلاش می‌کنند به مخاطب که مردم ایران و جامعه جهانی باشند، تحمیل کنند که کار درست را آن‌ها انجام می‌دهند؛ اما نکته مهم‌تر که می‌تواند مورد پرسش قرار گیرد این است که: به‌رغم اینکه اعدام ابزار حفظ رژیم است اما چرا اعدام در خیابان؟ چرا اعدام در ملأعام؟ چرا در میدان‌های شهرها؟ چرا با جراثقال؟ چرا نگه‌داشتن اجساد بر بالای دار؟ چرا در برابر چشمان وحشت‌زده مردم؟ چرا اعدام در حضور همسر و فرزندان اعدامی؟ راستی چرا رژیم قربانیان خود را در همان زندان‌ها و دور از چشم دیگران، اعدام نمی‌کند که از تبلیغات بقول خودش سوء معاندین در امان باشد؟

این سؤال‌ها، ما را به خصلت منحصر به ‌فرد سرکوب آخوندی رهنمون می‌کند. در این رژیم، سرکوب و اعدام «ابزار» حفظ حکومت است. آخوندها به این وسیله مردم ایران و کل جامعه جهانی را به گروگان گرفته و آن‌ها را مرعوب و منکوب می‌کنند. با نمایش روزمره اجساد بر بالای دار، رژیم ضدبشری، جو رعب و وحشت را تا اعماق جامعه رسوخ می‌دهد و می‌کوشد وجدان انسانی را در جامعه نابود کند، آن‌ها بدین‌وسیله مردمی را که خواهان آزادی و به دست گرفتن سرنوشت و حاکمیت خودشان هستند، مرعوب می‌کنند و با کشتن عنصر انسانی و روح آزادی‌خواهی، مانع عدالت‌جویی و حق‌خواهی مردم شده و حکومت قرون‌وسطایی خود را به آنان تحمیل می‌کنند. از همین رو در شرایطی که دنیای معاصر، به‌سوی لغو حکم اعدام پیش می‌رود، رژیم آخوندی به بهانه جرائم اجتماعی، هرچه بیشتر بر اعدام‌های سفاکانه اجتماعی می‌افزاید بدین ترتیب در طول ۳۸ سال، ۱۲۰ هزار نفر از مخالفین خود را در دسته‌های ۱۰۰ تا ۴۰۰ نفره به جوخه اعدام سپرده است.

قتل‌عام تابستان ۶۷ و جنبش دادخواهی

بزرگ‌ترین جنایت کیفر نیافته تاریخ معاصر بعد از جنگ جهانی دوم، نسل‌کشی مجاهدین و قتل‌عام بیش از ۳۰ هزار تن زندانیان سیاسی مجاهد و مبارز حکم گرفته، بنا به فتوای خمینی ضدبشر بود. این جنایت ازآن‌جهت منحصربه‌فرد است که در آن کسانی قتل عام شدهاند که در محاکم نظام وحشی آخوندی، توسط قضات جنایتکار و مطابق احکام ارتجاعی شرع خودشان، هم به زندان محکوم‌شده بودند و هم بسیاری از آنها حکم زندانشان تمام‌شده و یا در حال اتمام بود.

آخوندها در پناه سیاست مماشات، با چوب حراج زدن بر اموال ملت ایران توانستند، به مدت ۲۸ سال از عدالت بگریزند. در این سالیان آن‌ها تمامی تلاش خود را کردند تا با سیاست افزایش سرکوب داخلی و صدور تروریسم به خارج از کشور، پرده ضخیمی بر روی این قتل‌عام و سایر جنایات چند دهه خود بکشند شاید با گذشت زمان موضوع کم‌رنگ شده و چیزی در حافظه تاریخی ملت ایران نماند. از سوی دیگر تلاش کردند، تنها صدای باقیمانده ملت ایران (مجاهدین و مقاومت ایران) را با زدوبند و توطئه با تاجران خون و نفت بین‌المللی در چنبره لیست‌های سیاه دربند و درگیر ساخته و خاموش گردانند. ۲۸ سال پس‌از آن جنایت در سکوت و تاریکی مطلق، آن خون‌های پاک به یمن پایداری بی‌کران مقاومت سترگ میهنی، جوششی دوباره را آغازیده و گریبان سردمداران این رژیم ضدبشری را گرفته است. جنبش مقاومت ایران و در رأس آن رئیس‌جمهوری برگزیده مقاومت، پرچم دادخواهی قتل‌عام شدگان را در شرایط بسیار ویژه از نظر داخلی و بین‌المللی برافراشته است. در داخل از یک‌سو اقبال توده‌های مردم به آلترناتیو جنبش مقاومت رو به افزایش است و از دیگر سو تنفر و انزجار و اعتراضات مردمی علیه این رژیم ضدبشری به‌رغم همه سرکوب‌ها و رعب خیابانی حال به نقطه‌ای رسیده که دیگر تحمل حاکمان خون‌ریز را ندارند. در بالای رژیم جام زهر اتمی موقعیت آن را بشدت به‌هم‌ریخته هم جنگ گرگ‌ها اوجی جدید گرفته است. هیچیک از جناحهای درونی رژیم قادر نیست حاکمیت را از باتلاق‌های متعددی که در آن‌ فرو می‌رود بیرون بکشد. در سطح بین‌المللی هم مقاومت به یمن راهگشایی‌های سیاسی و توازن قوایی بالاتر موفق به درهم شکستن محاصره دشمن ضدبشری شده است. این هوشیاری مقاومت است که در چنین شرایطی پاشنه آشیل و جعبه سیاه اسرار رژیم را نشانه رفته است؛ و خواست توده‌های مردم ایران در تحقق عدالت و دادخواهی را پی می‌گیرد.

انتشار نوار صحبت‌های آقای منتظری و بازتاب وسیع آن در جامعه قبل از هر چیز حکایت از حقانیت جنبش دادخواهی داشت و بیش ‌از پیش لرزه سرنگونی را بر اندام همه دست‌اندرکاران اصلی رژیم انداخت. بر همگان معلوم شد شروع قتل‌عام‌ها از همان سال ۶۰ بوده و قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال۶۷ هم از سال‌ها قبل از آن برنامه‌ریزی‌شده بود. جنبش دادخواهی در حقیقت موتور محرک جدیدی را در جامعه آخوند زده روشن کرده است. طنین و موج دادخواهی این جنبش به‌خوبی در اعتراض خانواده شهیدان در جلوی زندان مخوف اوین و همچنین روز ۱۶آذر در اعتراضات و تجمعات دانشجویان شنیده شد. حالا دیگر دادخواهی نه یک مراسم و گرامیداشت در سالگرد آن که موج بزرگی از مقاومت است که پی‌درپی بر کشتی به‌گل ‌نشسته ولایت می‌خورد تا آن را در دریای فساد و تباهی خودش غرق کند. دادخواهی، مقاومت و پایداری را در فازی بالاتر به میان توده‌های مردم کشانده است. هزار اشرف باهدفی که این جنبش دارد، می‌شکفد و می‌شکوفاند. در پایان به نمونه‌ای که در تاریخ معاصر به وقوع پیوسته است و در حافظه تاریخی همه مردم در جغرافیای زمین ثبت و ماندگار است اشاره می‌کنم. این نمونه و سایر نمونه‌ها بی‌شک و به‌طور یقینی به ثمر رسیدن جنبش دادخواهی را گواهی می‌دهد و پیامی جز امید به حتمیت سرنگونی نمی‌تواند داشته باشد:

نوزدهم ژوئیه ۱۹۴۳ به هیتلر اطلاع دادند که ارتش ایتالیا در آستانه انهدام است. هیتلر به‌سرعت به ایتالیا رفت و مدت ۵ ساعت به موسولینی پند و اندرز داد که باید به‌سرعت ارتش ایتالیا را تجدید سازمان کند. دو روز قبل از آن هیتلر اعلام کرد: تنها تصمیمات بسیار وحشیانه می‌تواند ایتالیا را نجات دهد. هیتلر به موسولینی گفت فوراً دادگاه‌های ویژه تشکیل دهد و عناصر مشکوک را به جوخه اعدام بسپارد. هیتلر افزود: تا می‌توانی اعدام کن! و جزیره سیسیل را فقط وقتی می‌توان نجات داد که ارتش تجدید سازمان عمیق پیدا کند. (نقل از منابع اینترنتی). این رهنمود همه دیکتاتورها به یکدیگر و روش جاری آن‌ها در مواجهه با خطر از دست دادن قدرت در طول تاریخ بوده است. در عصر حاضر و در ایران آخوند زده ما، خمینی، ۵۰ سال پس از هیتلر، در فرمانی به قضات ضدبشر خود مضمون همین جمله را به زبان آخوندی و تحت پوش فتوای مذهبی نوشت: «هرکس از مجاهدین بر سر موضع است بی فوت وقت اعدام کنید»! و بار دیگر در جواب قاضی‌القضات خود که کسب تکلیف در رابطه با زندانیان شهرستانی کرده بود باز همین جواب را نوشت: «هر روشی که سرعت در اعدام ببخشد را انجام دهید». خوب که دقت شود هر دو جمله یک مفهوم بیشتر ندارد و آن‌هم تامی توانی اعدام کن! است. البته هم هیتلر و هم خمینی تا می‌توانستند قتل‌عام و اعدام کردند و هر جا هم که نتوانستند و ماشین کشتارشان متوقف شد به دلیل عنصر مقاومت بود. بله اگر آن رهنمود هیتلر توانست هم‌کیش و هم‌ریش ونیزی خودش را حفظ کند، آخوندها نیز خواهند توانست از عدالت بگریزند. شکوفایی جنبش دادخواهی این امید و پیام قرآنی را به مردم می‌دهد که به‌زودی ستمگران درخواهند یافت که چه جایگاهی در انتظار آنان است.

و سیعلم الذین ظلمو ای منقلب ینقلبون. مقاومت هوشیار و سرافراز ملت ایران پس از عبور از هفتاد خان در کمین نشسته است.

نعمت فیروزی