حالا که بشار اسد سقوط کرده و این متحد قدیمی جمهوری اسلامی به زبالهدان تاریخ پرتاب شده، حالا که حزبالله و حماس شکست خوردهاند، پرسش اصلی این است که تحولات مذکور چه تاثیری بر جمهوری اسلامی خواهد گذاشت؟
به نظرم ابعاد این تاثیر بسیار بزرگ و پردامنه خواهد بود. توجه داشته باشید که نظام جمهوری اسلامی در این سالهای اخیر چه تبلیغات عظیم و مستمری روی «محور مقاومت» و سیادت خودش در منطقهٔ خاورمیانه کرده بود. نظام که نمیتوانست روی دستاوردهای داخلی و اقتصادی خودش مانور بدهد (چون دستاوردی نداشت)، در این سالها همهٔ سرمایه تبلیغی خود را صرف بزرگنمایی بهاصطلاح دستاوردهای نظامیاش در منطقه کرده بود. نظام توانسته بود در ذهن پایوران خود چنین القا کند که «ما قدرتمندترین کشور منطقه هستیم. عراق و سوریه و لبنان و یمن و فلسطین تحت امر و فرمان ماست؛ ما تبدیل به یک کنشگر بزرگ در عرصهٔ معادلات جهانی شدهایم و …»
اما حالا چنین ادعاهایی دیگر قابلباور نیستند و هیچ تبلیغ و پروپاگاندایی نمیتواند کارساز واقع شود زیرا واقعیت عیانتر از آنی است که بتوان به ضرب تبلیغات تحریفش کرد. موج ناشی از سقوط بشار اسد بهزودی به ارکان عالی جمهوری اسلامی هم خواهد رسید و نتایجش هم بر همگان عیان خواهد شد. به نظرم فرماندهان نظامی بیشتر از هر گروهی در معرض این موج قرار خواهند گرفت. اعتماد به نفس این افراد به سرعت زایل خواهد شد، آنها نسبت به درست بودن سیاستهای راهبردی و نظامی دچار شک و تردیدهای عمیق خواهند شد و احساس خواهند کرد که درست رهبری و هدایت نشدهاند و در نتیجه اعتماد خود را به مقامات مافوق از دست خواهند داد، روحیهٔ شکست بر آنها غالب خواهد شد (که بدترین احساس برای یک نظامی است) و ریزش نیروها و تمرد به امری اجتنابناپذیر تبدیل خواهد شد.
جمهوری اسلامی مثل هر نظام اقتدارگرای دیگری به حمایت و فرمانبری کامل نیروهای نظامی و انتظامیاش نیاز دارد و هرگونه خللی در این امر میتواند او را در ادارهٔ کشور با مشکلات جدیای روبرو کند.
جمهوری اسلامی که در همهٔ این سالها فقط به ضرب و زور پروپاگاندا و قدرت نظامی و انتظامیاش بر مردم حکومت کرده بود حالا باید منتظر اختلالهای جدی در هر دوی این ابزارها باشد بهویژه آن که تهدیدات داخلی و خارجی بزرگتر و بیشتری هم در راهاند.