شکستن سبوی جاسوس‌پروری!! –کیانوش حلاج‌پور

برای کسانی که با نعل‌ وارونه زدن‌های جنگ روانی وزارت جاسوسی آخوندها آشنا هستند بسیار مشخص بود که در آن‌ سوی جلوه‌های ظاهری جست‌وخیز نسبت به انتقال مجاهدین به آلبانی نظیراینکه: «دیگر خبری از ارتش آزادی ‌بخش نیست دیگر اشرف دژ محکم مجاهدین نیست. دیگر خبری از پایگاه‌های سراسر عراق در جوار خاک میهن نیست. دیگر خبری از آن نیروهای چشم و گوش بسته نیست»(سایت شعبه وزارت اطلاعات ۱مهر۹۵)، در پشت پرده، ترس و وحشتی عمیق از یک شکست استراتژیک، تمامیت نظام را فراگرفته است. البته در به‌هم‌ریختگی‌های معمول نهادینه در این نظام هزارپاره عقب‌مانده، پنهان کردن چنین هراس بزرگی کار ساده‌ای نبود و نیست؛ بنابراین خیلی زود ارزیابی‌های درونی دستگاه امنیتی نسبت به این پیروزی استراتژیک مجاهدین بیرون زد و نشان داده شد که بنا به تشخیص بالاترین خبرگان امنیتی آن، قمر نظام بدجور وارد عقرب شده است، نظیر اینکه: «عملکردهای پیچیده و چندوجهی [مجاهدین] از ابتدای ظهور و فعالیت در عرصه سیاسی منجر به بروز اشتباهات و تحلیل نادرست از راهبرد واقعی آنان در مبارزه با نظام … شده است. کما اینکه امروزه بسیاری گمان می‌برند که با نابودی بازوی نظامی (به‌اصطلاح ارتش آزادی‌بخش)، عمر این [گروه] رو به پایان است و ضربه‌ای کاری بر پیکرهٔ آن واردشده است. درحالی‌که عناد و مخالفت این [گروه] در حقیقت با … نظام بوده، بدیهی و روشن است که برای مبارزه با آن نیاز به تولید افکار، اندیشه‌ها، اعتقادات و باورهایی است … بنابراین نوع نگاه به [مجاهدین] باید مبتنی بر شناخت ایدئولوژیکی باشد و به‌جای اینکه با معیارهای سنتی اعم از تماس با سرپل [مجاهدین] یا مراجعه پیک و… به ارزیابی و تعیین وابستگی فرد توجه و تأکید داشته باشیم… همان نگاهی که [رهبر مجاهدین] در پیام خود بر آن صحه می‌گذارد: «مجاهدین بی‌سلاح، بسا توانمندتر و قوی‌تر از روز نخستین خود شده‌اند.» (سایت وزارت اطلاعات موسوم به هابیلیان ۲۱آذر۹۵)

مشابه همین وضعیت در ضربه درهم‌کوبنده هفته گذشته مجاهدین با به شکست کشاندن توطئه‌های اطلاعاتی رژیم در آلبانی، پیش آمد که برملاکننده بازتاب دیگری از همین وحشت بود، همان رژیمی که در ظاهر وانمود می‌کرد رفتن مجاهدین از عراق برایش خوشحال‌کننده بوده است، نشان داد که چطور برای به دست آوردن حتی یک خبر از مجاهدین، بسته‌های مشوق ۳۰۰یورویی بی‌دریغ بذل و بخشش می‌کند درحالی‌که قاعدتاً اگر ارزیابی‌اش از مجاهدین واقعاً مرحله اضمحلال و از بین رفتن بود، اصلاً نیاز به چنین خاصه‌خرجی و تحت‌فشار گذاشتن فردی که توان مبارزاتی نداشته، با گروگان گرفتن همسر و اعضای خانواده‌اش نبوده است؟ در تاریخ انقلابات البته همیشه بوده و هستند عناصری که در پیچ‌وخم مبارزه کم می‌آورند و در بحبوحه نبرد در انتخاب بین مادر و میهن به یاد عشق و علاقه مادر می‌افتند، اسمشان در فرهنگ انقلابی بریده است، چه کسانی که راه زندگی عادی خود می‌گیرند و چه کسانی که در همدستی با دشمن و آویختن به یک حاکمیت پلید ضدبشری در پی جبران مافات برآمده تا عمق رذالت‌های این نظام وحشی فرو می‌روند و با فروبردن دست در خون مجاهدین، رخصت نفس کشیدن خائنانه از دژخیم می‌گیرند، بنابراین چنین موضوعی امری بعید و غیرعادی نبوده است؛ اما امید بستن یک حکومت به بریده یک جریان مخالف خودش، قبل از آنکه نشانه تسلط و انجام یک کار اطلاعاتی باشد، برملاکننده نگرانی و ضعف آن است و درجه اهمیت اپوزیسیون مقابل آن را نشان می‌دهد. رژیم آخوندی از روز اول حاکمیت همواره در چنین تراز ذلیلانه ای با مقاومت ایران قرار داشته است، جاسوسی و طرح‌ریزی‌های تروریستی و جنایت‌کارانه وزارت اطلاعات علیه مقاومت ایران، همه‌ساله بخش ثابتی از گزارش‌های سالیانه سرویس‌های امنیتی کشورهای غربی بخصوص «اداره حراست از قانون اساسی آلمان» یا «سازمان اطلاعات و امنیت هلند» و … را به خود اختصاص می‌دهد که بر مبنای همین نوع خودفروشی‌های جنایت‌کارانه استوار بوده است. اینجاست که می‌توان اهمیت و جایگاه پایداری پرشکوه مقاومت برای پیروزی را بیشتر حس کرد، ۱۴ سالی که با صد و چهل شهید و بیش از هزاروچند صد مجروح و مصدوم در حملات مزدوران رژیم آخوندی در عراق همراه بود، در کنار یک جنگ روانی کثیف با به‌کارگیری خانواده‌های مزدور ولایت به مدت دو سال در اشرف با صدها بلندگو و همراه با فحاشی و لجن‌پراکنی علیه مجاهدین و معلق زدن‌های این قبیل بریده مزدوران صورت می‌گرفت تا محاصره پزشکی و لجستیکی، حملات شش و هفت مرداد۸۸، نوزده فروردین۹۰، قتل‌عام اشرف و حملات موشکی پی‌درپی در لیبرتی، که اساساً بر روی آخرین اطلاعات به‌دست‌آمده از این قبیل خودفروشان بنا می‌شد. در این ۱۴سال روزی و ساعتی نبود که رژیم آخوندی با همین کارهای جاسوسی و جاسوس‌پروری دست از توطئه‌های جنایت‌کارانه علیه مجاهدین اشرفی برداشته باشد اما مجاهدین هم درست مثل پولادی بودند که هرچه ضربه بر آن‌ها وارد می‌شد سخت‌تر و محکم‌تر شدند و با هر تصفیه‌ای در صفوفشان، خالص‌تر و پاکیزه‌تر می‌شدند، طی این سالیان بارها و بارها رهبر مقاومت به‌صورت عمومی چراغ خاموش داد، یعنی اینکه هرکس که نمی‌توانست یا نمی‌خواست شرایط سخت مبارزه را تحمل کند با مساعدت مالی مجاهدین به دنبال زندگی مطلوب خودش برود و صفوف آن‌ها که عزم سرنگون کردن دشمن مردم ایران را دارند ترک کند و این در حالی بود که مزدورانی مثل مالکی یا جاسوس بی‌مغز موفق الربیعی در پشتیبانی از هر طعمه و شکاری، اشرف را در محاصره داشته و به کمین ایستاده بودند و تمام دستگاه حکومتی سر‌سپرده عراق را هم برای چنین اعمال کثیفی بکار می‌گرفتند، باوجوداین نبرد نابرابر و باوجود خیانت‌هایی که تا مرز تیر خلاص زدن به مجاهدین هم پیش رفت، دشمن ضدبشری النهایه تنها صورت با اسید سوزانیده شده خودفروشان را به آن‌ها ارزانی داشت و نشان داد که دانه پاشیدن‌ها و بذل دلارها و یوروهای خون‌آلود، نه قیمتی برای یک مزدور، که ازقضا قیمتی برای مجاهدین و عنصر جنگنده است و زمانی که عنصر خودفروش برایش «کارکرد ضدمجاهدی» را از دست می‌دهد، نه‌تنها از یورو و دلارهای بی‌حساب خبری نخواهد بود که حتی فرصت نفس کشیدن خائنانه را هم به چنین خائنان جنایتکار نخواهد داد. بااین‌همه، به همت رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت، ایستادگی اشرفی‌ها و تلاش‌های اشرف نشان‌ها و حامیان مقاومت ایران، حلقه‌ محاصره دشمن ضدبشری با تمام ترفندهای جاسوسی و اطلاعاتی و تروریستی‌اش در هم شکست و مجاهدین با سرفرازی و در هیئت یک تشکیلات منسجم انقلابی به آلبانی منتقل شدند و رژیم بور و کور بر جای ماند، این ضربه‌ای بود که رژیم هنوز، پس از ماه‌ها نتوانسته آن را هضم کند. تشبثات اطلاعاتی سفارت جاسوسی آخوندی در آلبانی، بازتاب همین سرخوردگی و عقب‌افتادگی استراتژیکی است. بی‌علت نبود اخیراً وزارت بدنام اطلاعات در جمع‌بندی خود از انتقال سرفرازانه مجاهدین به آلبانی عنوان کرد که: «تا زمانیکه این گروه و اعضای آن در خاک عراق بودند، سپاه و نیروهای امنیتی فرصتی برای حل‌وفصل این منازعه را داشتند و هم‌اکنون این فرصت چشم‌انداز خود را از دست داد. … این گروه توانست خاک عراق را ترک و به آلبانی نقل‌مکان کند. متأسفانه آش آنقدر شور شده که حالا سناتور مک کین مستقیماً به دیدار رهبر این گروه … می‌رود و برای [نظام] رجزخوانی می‌کند… دغدغه و اشتغال سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سوریه منجر به‌غفلت جدی گردید. این غفلت حال سرباز کرده و نشان می‌دهد که این گروه دست بازتری در تحولات میدانی خواهد داشت.» (سایت دیده‌بان آخوندی ۳۰فروردین۹۶)

آیا رژیمی که در پس چهاردهه سرکوب بی‌رحمانه و نسل‌کشی بدون شکاف، خود را در چنین حضیض شکست‌خورده‌ای می‌بینید، قادر خواهد بود که با تلاش‌های مذبوحانه تروریستی و زمینه‌سازی‌های آن از طریق جاسوس‌پروری، در برابر آلترناتیوی که «در تحولات میدانی دست بازی دارد»، نجاتی برای خود متصور ببیند؟

کیانوش حلاج‌پور