استیون_سیدمن:
« فرانسه مانند تمامی اروپا دستخوش تغییر فرهنگی عظیمی بود که در نهایت سرنوشت تمامی جوامع را تعیین می کرد.
این تغییر گذار از جهان بینی مذهبی و متافیزیکی به جهان بینی علمی بود.
اختلاف میان این دو نوع جهان بینی در فرانسه قرن نوزدهم به اوج خود رسیده بود.»
میشل_فوکو:
« یکی از چیزهای سرشت نمای این رویداد انقلابی (انقلاب ۵۷) این واقعیت است که این رویداد انقلابی ارادهای مطلقا جمعی را نمایان می کند.
اراده جمعی در اینجا یک ابزار نظری است که حقوقدانان یا فیلسوفان به کمک آن واقعیت را توضیح میدهند.»
عبدالکریم سروش معتقد است که :
« انقلاب اسلامی فاقد تئوری بود و اگر تلاشهای نظری علی شریعتی را از آن بگیریم از تنها پشتوانه تئوریک خود تهی می شود، لذا بهتر آن بود که انقلاب دیرتر به پیروزی می رسید.
اما در آن سو انقلاب فرانسه متکی بر پشتوانه عظیمی به نام عصر روشنگری ملهم از آموزه های ولتر، روسو و دیدهرو بود که به سهم خود ذخائر چشمگیری به حساب می آمدند.»
رضا نجف زاده در کتاب؛ تجدد رمانتیک و علوم شاهی بر آن است تا از نسبت میان دانش و قدرت در دوران پهلوی اول و دوم سراغ گیرد و نشان دهد که چگونه حکومت در پی تاسیس علومی برای مشروعیت بخشیدن به قدرت خود بود.
نجف زاده معتقد است که اهتمام پهلوی ها به ایجاد علوم شاهی به نحوی آمرانه موجبات مقاومت جامعه و روی کردن آن به علوم غیر شاهی را فراهم آورد.
انقلاب اسلامی بر خلاف انقلاب فرانسه یک گسست پارادایمیک نبود چون علوم شاهی پیش از انقلاب به علوم اسلامی بعد از انقلاب تبدیل شدند.
از آنجا که دانش و دانشگاه هم به نحو آمرانه تاسیس شدند نتوانستند افکار ایرانیان را از جهان بینی مذهبی به جهان بینی علمی رهنمون شوند..
(واکنش به دانش شاهی در شکل مقاومت دینی در دهه پنجاه خود را نشان داد).
بعد از انقلاب اسلامی هم تلاش شد تا علم در دین استحاله و از استقلال، انتقاد و رادیکالیته تهی شود.
انقلاب فرهنگی تلاشی برای مشروعیت بخشیدن به حکومت به وسیله تاسیس علومی بود که پیشاپیش از وجوه انتقادی خود خالی شده بودند.
علم بیوطن برچسب غربی خورد و سعی شد تا با تولید بی رویه شبه علم سکه آن از رونق بیفتد.
پروژه تاسیس علوم انسانی اسلامی آخرین تیر ترکش حکومت بود.
انقلاب ها اگر نتوانند تغییرات فرهنگی و اقتصادی را نمایندگی کنند صرفا به یک جابهجایی سیاسی در الیت قدرت تنزل مییابند.
انقلاب اسلامی نه به تغییر جهانبینی (گسست پارادایمیک) انجامید
و نه نتوانست طرحی برای گذار از اقتصاد دولتی و رانتی به اقتصاد آزاد و متکی بر بخش خصوصی ارائه دهد..
لذا نتوانست دستاورد قابل توجهی در تاریخ بلند ایران زمین به خود اختصاص دهد.
شاید به همین دلیل باید بگوییم انقلاب مشروطه از آن مهمتر بود!