اگر ایران تحت حاکمیت آخوند و پاسدار، محدوده اى ایزوله بود و تاثیرى سوء بر روى محیط خارج از ایران نمى داشت، آنوقت قابل فهم بود که جوامع و ملل دیگر دور ایران را خط بکشند و کارى به کار رژیم و آنچه در ایران میگذرد را نداشته باشند. اما واقعیت سرسخت این است که رژیم حاکم بر ایران- که به لحاظ ماهوى شدیداً تجاوزگر و ضدبشر است، باعث درد و رنج بیکران، قتل و نسل کشى بسیارى در خارج از مرزهاى ایران بوده، و همچنین به طرق مختلف امنیت ملى خیلى از کشورها را تهدید میکند.
از این جهت طبیعى است که دیگر ملتها- و دولتهایشان به نمایندگى از آنان، خواهان تغییر رفتار رژیم باشند و سیاستهایشان را حول آن شکل دهند. البته اگر تغییرى در رفتار رژیم حادث نشود، ملل دیگر حق دارند که خواهان سرنگونى رژیم هم بشوند. سرنگونى رژیم، میتواند خواست مشروع تمامى ملل متأثر از رژیم باشد، و این به منزله مداخله در امور داخلى دیگرى نیست بلکه به معنى حفظ موجودیت و امنیت ملى خود است. از این زاویه، دولتها میتوانند از نیروهاى سیاسى ایرانى که قادر به تسریع و هدایت پروسه سرنگونى- و در عین حال قادر به تامین ثبات و متعهد به برپایى یک ساختار مشروع سیاسى در فرداى سرنگونى، هستند حمایت کنند. اما تا رسیدن به سیاست مشخص “تغییر رژیم”، طبیعى است که هیچ دولتى از اپوزیسیون سرنگونى طلب حمایت نخواهد کرد چونکه این در تضاد با سیاست رسمى “تغییر رفتار” آنها خواهد بود.
در رابطه با سیاست جدید و قاطع امریکا که متأثر از منافع و امنیت ملى مردمش است، گرچه هدف “تغییر رفتار” رژیم حاکم بر ایران است، ولى به خاطر ماهیت رژیم و تاریخچه مردم و مقاومت با رژیم، این سیاست “تغییر رفتار” تا حدود زیادى تبعات و تأثیراتى مثل سیاست “تغییر رژیم” بر روى رژیم خواهد داشت. این ماهیت رژیم است که باعث میشود که این سیاست جدید چنین پیامدها و عملکردى بر روى آن داشته باشد. این دیگر ربطى به خواسته و نیت قلبى دولت امریکا- هر چه میخواهد باشد، ندارد.
عملکرد رژیم ناشى از ماهیت آن- به شکل سرکوب و تجاوزگرى مطلق، به عنوان مهمترین عامل در ادامه بقاء این رژیم در چهار دهه گذشته عمل کرده است. این بقاء بر اساس تحمیل قدرت به هر قیمت- و با تکیه بر دجالگرى دینى، بوده است. سیاست قاطع امریکا مبنى بر “تغییر رفتار” زیرآب قدرت و یکى از دو رکن اصلى بقاء رژیم- یعنى “بسط” و یا “صدور انقلاب” – اسم مستعار تجاوزگرى، را میزند و رژیم را کیفاً ضعیف و در مرزها زندانى میکند. این ضعف رژیم را قبل از هر کس، مردم سرنگونى طلب ما حس کرده و خواهند دید. همگانى و آشکار شدن ضعف رژیم، یعنى گسترش کمى و کیفى قیام.
گر چه سیاست “تغییر رفتار”، به صورت بنیادى تغییر رفتار رژیم را در خارج از مرزهاى ایران خواستار میشود، ولى این سیاست تبعات استراتژیک داخلى داشته و پروسه سرنگونى را در داخل تسریع میکند. این بدان جهت است که اصولاً رژیم بعلت عدم مشروعیت سیاسى و تاریخى و براى سرکوب مؤثر مردم سرنگونى طلب در داخل است که به تجاوزگریهاى خارجى دست یازیده است. قطع شدن دست تجاوزگر او در خارج از مرزها، قدرت سرکوب او را در داخل کیفاً کاهش خواهد داد.
بدبختى رژیم- گر چه به صورت قانونمند، این است که این سیاست جدید در زمان بعد از قیام دى ماه و در فاز پایانى رژیم رخ میدهد. از این جهت، رژیم هیچ فرصتی نداشته، و زمان بشدت به ضرر آن عمل میکند. به درازا کشاندن قبول “تغییر رفتار”- و یا عدم تمکین به آن، به معنى تشدید تصاعدى تحریمهاى اقتصادى خفه کننده بوده و به طرق زیر عمل میکند:
– ماشین سرکوب رژیم که با تکیه بر پول عمل میکند را کیفاً تضعیف میکند،
– انگیزه و جسارت مردم را در گسترش اعتراضات و قیام کیفاً افزایش میدهد.
از طرفى، قبول “تغییر رفتار” پیام ضعف و زبونى رژیم را به موثرترین شکل به مردم و نیروهاى رژیم خواهد داد. و از این پس، نبرد آخر، نبردى خواهد بود بس نابرابر بین مردم به پا خواسته و مقاومت سازمان یافته و سترگ آنان در کانونهاى شورشى از یک طرف و رژیم زهوار در رفته و غرق در بحرانهاى لاعلاج به همراه نیروهاى توسرى خورده و جبونش از طرف دیگر.