خانه / دادخواهي / ‍ مهندس بازرگان و نردبان قدرت آقایان…!علی مرادی مراغه‌ای

‍ مهندس بازرگان و نردبان قدرت آقایان…!علی مرادی مراغه‌ای

   ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ روز تشکیل دولت موقت مهندس بازرگان است. هنگامی که در شورای انقلاب پست نخست وزیری به بازرگان پیشنهاد شد وی برای قبول آن ۲۴ ساعت مهلت خواست،
آیت الله طالقانی بشدت از قبول آن او را بر حذر داشت
اما مرتضی مطهری به او اصرار کرد که حتما قبول کند و او قبول کرد و سرانجام گذشت زمان نشان داد که از قبول آن پشیمان گردیده و گفته بود:
«باران می خواستیم سیل آمد!»

در آن فضای ملتهب که شور انقلابی و رادیکالیزم بیداد می کرد و همگان می خواستند یک شبه به بهشت موعود برسند، میانه رویِ بازرگان، گناهی نابخشودنی بود و او در میان دو سنگ آسیاب و شاید چندین سنگ آسیاب گیر کرده بود:

از یک طرف نیروهای رادیکال مذهبی و از طرف دیگر چپها و مخصوصا حزب توده.

حزب توده نه تنها در طول عمر ۲۷۵ روزه دولت موقت بازرگان، لحظه‌ای در حمله به بازرگان و تخریبش درنگ نکرد بلکه حتی پس از سقوط دولت بازرگان نیز دست از حمله به او نکشید.

یکی از برجسته‌ترین واژه‌هایی که در کارخانه واژه‌سازی حزب توده از معنی واقعی خودش تهی شد و به یک فحش بدل گردید واژه «لیبرالیسم» بود که بیشتر نثار بازرگان می‌شد و بر روی او ماند!

رقابت و درگیری دو مهندس(بازرگان و کیانوری) به سالها قبل و به دانشکده فنی تهران بر میگردد یعنی رقابت تاریخی توده‌ ایها و ملی‌ گراها.

اما با تشدید دیکتاتوری نفتی و خفقان ساواک و غیرقانونی شدن تمام احزاب سیاسی، جوانان از این دو استادشان گذر کرده، چرا که دیگر آنها را پیرانِ محافظه کار دانسته و رفته رفته تفنگ و سیانور را انتخاب می کردند!

حالا پس از انقلاب و سقوط شاه، این دو مهندس پیر دوباره در مقابل هم قرار گرفته بودند:
یکی با همان میانه روی و دیگری با همان رادیکالیزم و طرفدار خشونت انقلابی!
اما در آن فضای انقلابی و نعره های خلخالی، اکثریت جامعه طرفدار آن نعره ها بودند تا میانه روی های بازرگان.

و حزب توده در حمله به بازرگان می نوشت:
«بورژوازی لیبرال، نقش ترمز کننده‌ای در این دوران سرنوشت‌ساز دارد، بورژوازی لیبرال زمینه مناسبی را برای فعالیت ضد‌انقلاب مهیا ساخته است…
مثلا آشتی‌طلبی با امپریالیسم، منحرف کردن افکار عمومی از خطر اساسی یعنی امپریالیسم آمریکا…تلاش برای انحلال دادگاههای انقلاب و…»

(بنگرید به: پروکروستس ایرانی…ص۲۱۲)

پس، تمامی انقلابیون دو آتشه بازرگان را می کوبیدند:
از یک طرف، تندروهای اسلامی بر او تاخته، اسلامش را «اسلام آمریکایی» و «سازشکار» می نامیدند.

و در طرفی دیگر، اکثریتِ گروههای چپی و کمونیستی مانند حزب توده، فدائیان اکثریت، اقلیت…او را نماد «نیروی لیبرال و بورژوازی وابسته به امپریالیسم» می دانستند که نه تنها طرفدار رابطه عادی با آمریکاست بلکه، مخالف خشونت انقلابی و پاکسازی موسسات و ادرات بود و می گفت مگر «دولت موقت برای تزکیه آمده است؟…»

با اشغال سفارت آمریکا، تمامی تندروها اعم از اسلامی و مارکسیستی نفسی براحتی کشیدند!
بهزاد نبوی یکی از کارگزاران اشغال سفارت، بعدا در مسند سخنگوی دولت بنی‌صدر گفت اشغال سفارت آمریکا ثمرات زیادی داشت و یکی از ثمرات آن سرنگون کردن دولت بازرگان بود.
(انقلاب اسلامی، ۳۰دی ۱۳۵۹، ش۴۵۴)

اما بیشترین استفاده و یا سوءاستفاده را کیانوری از اشغال سفارت کرد، در حالی‌که هنوز اسناد سفارت بررسی نشده بود ارگان حزب توده در صفحه اول نوشت:

«رابطه نهضت آزادی با سفارت آمریکا فاش شد»!
وقتی امیرانتظام به تازگی بازداشت و هنوز در مراحل بازجویی بود، روزنامه مردم ارگان حزب توده، تیتر اول خود را به این جمله تحریک‌آمیز اختصاص داد:
«عباس امیرانتظام جاسوس آمریکایی بود»!

اشغال سفارت آمریکا به منزله آخرین تیر خلاص بر دولت بازرگان بود!
بازرگان که در جوانی پر از امید بود اما در پیری بغایت تلخ و پایانی تراژیک داشت، او به مدت نیم قرن و کل جوانی اش کوشیده بود مذهب را با علم و دنیای مدرن آشتی دهد،
دمکراسی را با دین
و حکومت را با مذهب
و حتی دعا را با ترمودینامیک…!
اما در اواخر عمر به تلخی و با شجاعت تمام گفت که دین هرگز برای سیاست نازل نشده!

وقتی بکلی از اوضاع مایوس گردید احساس می‌کرد که «نردبان قدرت آقایان» شده است.
بدون شک، او یکی از تراژیکترین چهره های تاریخ معاصر ایران است، کسی که می‌خواست سیاستمداری اخلاق مدار باشد چیزی که در آن اوضاع ملتهب و شور انقلابی در حکم ممتنع بود….