در میان مجادله قلمی “علی فرهنگ” و “ایران دیدبان”، مزدور “محمد کرمی” نیز ابراز وجود نمود.
نامبرده در مقاله ای تحت عنوان “نقدی بر مقاله چرا مجاهدین خلق انتقادات را جدی نمی گیرند؟!”(1) تلاش نمود تا به زعم خود “آقای علی فرهنگ” را متقاعد نماید که “… انتقاد ناپذیری… (در) تار و پود رهبری سازمان ریشه دوانده است…” اما به دلیل عصبانیت مفرط، بضاعت کم تئوریک و مهم تر از آن ماهیتِ “پول های طیّب و طاهرِ” دریافتی به مانند اَذناب خود “گاف” می دهد و به رغم تمایل ذاتی اش از شّر صادره، تولید “خیر” می کند!!!
آنچه در این مختصر ارائه می گردد تحلیل و بررسی بخش اول مقاله مزبور را در بر می گیرد.
(1) در ابتدای امر باید به این نکته “کوچک”! اشاره کنیم که مزدور “محمد کرمی” مقاله ای در دو صفحه و نیم و در 123 سطر به رشته تحریر در آورده است. جالب آنجا است که از دو صفحه و نیم و 123 سطر، یک صفحه و 36 سطر یعنی در حدود یک سوم مقاله، عیناً از مقاله “چرا مجاهدین خلق انتقادات را جدی نمی گیرند؟!”(2) اخذ شده است. این نکته از آن جهت مهم است که مزدور مربوطه در یک صفحه و نیم و 87 سطر، پنج غلط املائی و انبوهی اشتباهات انشائی به منصه ظهور رسانده است!!!
لغات غلط _ لغات صحیح
مقالعه ای – مقاله ای
مواجعه _ مواجه
نصبت _ نسبت
سلام الیک_ سلام و علیک
مطبوع _ متبوع
بیفزاییم که در این مورد، اشتباهات تایپی را مد نظر قرار نداده ایم.
یک نمونه از اشتباهات انشائی:
“از حق نگذریم درست گفته اید که اساساً انتقادات مطروحه در چارچوب این نظام اندیشگی قابلیت گنجایش ندارد. چونکه وقتی که آقای رجوی ادعاء ارتباط داشتن با امام زمان می کرد. اینها که ادعا می کردند معصوم هستند شما که مسلمان انقلابی هستید بگویید چند نفر معصوم داریم؟”
اولاً: زمانی که در یک جمله از “چون که” استفاده می کنیم دیگر لازم نیست در ادامه، از “وقتی که” استفاده کنیم. “چون که” و “وقتی که” هر دو یک معنا را می رساند.
ثانیاً: “چون که” را در ابتدای جمله ای به کار می بریم که در ادامه آن “دلیل” آورده شود و سپس جمله خاتمه یابد. در صورتیکه از “وقتی که” زمانی استفاده می کنیم که در ادامه آن “دلیل” آورده شود اما جمله خاتمه نیابد و ادامه آن به مثابه “تاکید” بر بار معنایی جمله افزوده شود.
جمله صحیح با “چون که”:
“از حق نگذریم درست گفته اید که اساساً انتقادات مطروحه در چارچوب این نظام اندیشگی قابلیت گنجایش ندارد. چونکه آقای رجوی ادعاء ارتباط داشتن با امام زمان (را) می کرد. اینها که ادعا می کردند معصوم هستند شما که مسلمان انقلابی هستید بگویید چند نفر معصوم داریم.”
جمله صحیح با “وقتی که”:
“از حق نگذریم درست گفته اید که اساساً انتقادات مطروحه در چارچوب این نظام اندیشگی قابلیت گنجایش ندارد. وقتی که آقای رجوی ادعاء ارتباط داشتن با امام زمان (را) می کرد اساساً انتقادات مطروحه در چارچوب این نظام اندیشگی قابلیت گنجایش ندارد. اینها که ادعا می کردند معصوم هستند شما که مسلمان انقلابی هستید بگویید چند نفر معصوم داریم؟”
بیفزاییم که در متن مقاله “نقدی بر مقاله چرا مجاهدین خلق انتقادات را جدی نمی گیرند؟!”، بدون توجه به ابتدائی ترین اصول قواعد دستور زبان فارسی از علامت نقطه (.) و یا ویرگول (،) استفاده می شود. جالب آنجا است در جایی که لازم نیست از این علائم استفاده می شود و در جایی که لازم است از این علائم استفاده نمی شود!
توصیه می کنیم که سبک نگارش مزدور “محمد کرمی” به عنوان “نقیضِ” قواعد دستور زبان فارسی در مقطع ابتدایی تدریس شود تا فرزندان ایران اسلامی هم “زبان فارسی” را خوب یاد بگیرند و هم با “جنایات گروهک تروریستی منافقین” بیشتر آشنا شوند!!!
همچنین توصیه می کنیم که مزدور مربوطه قبل از نگارش بخش دوم مقاله خود، از روی لغات صحیح، صد مرتبه سیاه مشق نماید تا بار دیگر موجبات شادی و سرور “آقای علی فرهنگ” را فراهم نکند! علاوه بر آن در صورتی که نامبرده اندکی وقت، صرف آموختن قواعد دستور زبان فارسی نماید خالی از لطف نخواهد بود!
(2) اما بپردازیم به محتوای مقاله مزدور “محمد کرمی”؛
مزدور “محمد کرمی” نیز به مانند “موجود نامرئی” و “ایران دیدبان”ی ها در منجلابِ کشفِ “منصب تشکیلاتی” و نام اصلیِ “علی فرهنگ”، سَر بر دیوار رذالت می کوبد و در “مقدمه” مقاله خود مدعی می شود که “… سازمان مجاهدین خلق … در مقالعه ای(مقاله ای) … به قلم یکی از مسئولین بالای این سازمان در اورسورواز با نام مستعار علی فرهنگ قلم فرسائی کرده است. در نوشتن آن مقاله به عمد با کلمات بازی کرده که بخواهد خواننده را گمراه کند والا دلیلی نداشت که این طور بنویسد، با کلمات بازی کند. اما دم خروس از زیر عباء آقا بیرون زده است که این از زبان چه کسی دارد صحبت می کند…”(تاکیدات از من است.)
مزدور مربوطه پس از آنکه “زیر عباء آقا” را رویت می کند به این نتیجه می رسد که “… چنین شخصیت حقیقی در این سازمان وجود ندارد به جز محمدعلی توحیدی گنابادی یا محمد علی جابرزاده انصاری.”(تاکیدات از من است.)
به مزدور “محمد کرمی” باید بگوییم که “نام مستعار”، اساساً نمی تواند “شخصیت حقیقی” باشد. به عبارت دیگر کسی که از “نام مستعار” استفاده می کند تلاش دارد تا “شخصیت حقیقی” خود را به “شخصیت مجازی” بدل نماید. در چنین شرایطی جمله “در سی سالی که در سازمان مجاهدین بودم هیچ موقع(با) فردی به این نام مواجعه(مواجه) نبودم…” صرفاً حماقتِ نویسنده را بیان می نماید و بس!
از سوی دیگر “علی فرهنگ” که در میان “سلاله خورشید” و “نسل ایمان” با این دو بزرگوار هم سنگ دانسته شده است سراسر شور و شعف است. در سال جدید از خالق متعال می خواهیم که بر ارج و مرتبه این دو عزیز بیفزاید و “علی فرهنگ” را شایسته حضور در سنگر آن ها قرار دهد. آمین!
بی تردید اگر همین طور پیش برویم مخاطب این مقاله نباید متعجب شود که تا چندی دیگر “آقای علی فرهنگ”، زنده یاد “ابراهیم ذاکری” شود!!!
به راستی چه چیزی از مزدور “محمد کرمی” و همپیالگی های او “کم” می شود که به جای این که با ذربینِ رذالت به دنبال “منصب تشکیلاتی” و نام اصلی “علی فرهنگ” باشند اقرار نمایند که او به اعتراف “خود”ش یک شخص “ساده” است که هیچ گونه ارتباط تشکیلاتی با “مجاهدین خلق” ندارد ؟!!!
به راستی چرا برای مزدور “محمد کرمی” و همپیالگی های او تا به این حد مشکل است تا باور! کنند که “علی فرهنگ” در “تهران” به سر می برد و نه در “اورسورواز”؟!!!
به راستی از کسانی که بدون “ارائه اسناد متقن و مبرهن”، یک بار “علی فرهنگ” را “عضو ارشد سازمان مجاهدین”(3)، بار دیگر “از لایه زیرین”(4)، پس از آن “نه سر پیاز و نه ته پیاز و حسابی از مرحله پرته”(5) اما همچنان “سخنگوی مجاهدین” است و این بار نیز “یکی از مسئولین بالای سازمان در اورسورواز” که “به جزء محمد علی توحیدی گنابادی یا محمد علی جابرزاده انصاری”(6) نیست، می توان پذیرفت که “آقای رجوی ادعاء ارتباط داشتن با امام زمان می کرد”؟!!!
به راستی از چنین افرادی می توان “زندان های معروف منصوری در سال 1364 و زندانهای معروف 1373” را پذیرفت؟!
به راستی از چنین افرادی می توان پذیرفت که “چندین نفر در زندان های سازمان مجاهدین خلق ایران در زیر شکنجه کشته شدند”؟
…..
(3) نکته جالب اما در مقاله مزدور “محمد کرمی” آنجا است که “مقدمه” مقاله با “متن” اصلی آن سنخیّت ندارد. مزدور مربوطه از یک طرف در “مقدمه” مقاله مدعی می شود که “در سی سالی که در سازمان مجاهدین بودم هیچ موقع(با) فردی به این نام مواجعه(مواجه) نبودم و چنین شخصیت حقیقی در این سازمان وجود ندارد، به جز محمد علی توحیدی گنابادی یا محمد علی جابرزاده انصاری.” و از طرف دیگر در “متن” مقاله در یک جمله “معترضه” می گوید: “اولاً آقای علی فرهنگ شما که عضو سازمان مجاهدین خلق ایران نبودید و تشکیلات مخوف استالینی آقای رجوی را نچشیدی، نمی توانی اظهار نظر کنی اما جهت یادآوری.”
به هر حال مشخص نیست که به باور مزدور “محمد کرمی”، “آقای علی فرهنگ”، “یکی از مسئولین بالای سازمان در اورسورواز” که “محمد علی توحیدی گنابادی یا محمد علی جابرزاده انصاری” است یا اساساً عضو سازمان مجاهدین خلق ایران نیست و لذا نمی تواند اظهار نظر نماید!!!
این مهم از این جهت حائز اهمیت است که کلیّت مقاله به غیر از “مقدمه” با فرض عدم عضویت “علی فرهنگ” در “سازمان مجاهدین خلق ایران” به رشته تحریر در آمده است. در حالیکه اگر “آقای علی فرهنگ”، “یکی از مسئولین بالای سازمان در اورسورواز” که “محمد علی توحیدی گنابادی یا محمد علی جابرزاده انصاری” است دیگر “جهت یادآوری” معنا ندارد. چرا که “محمد علی توحیدی گنابادی یا محمد علی جابرزاده انصاری” با توجه به “منصب تشکیلاتی”شان همه چیز را خوب به “یاد” دارند.
از سوی دیگر اگر “علی فرهنگ” عضو “سازمان مجاهدین خلق ایران” نباشد بنابراین چیزی نمی داند که “جهت یادآوری” ضرورت داشته باشد!!!
گویا “مقدمه” را یک فرد و “متن” اصلی را فرد دیگری نوشته است!!!
(4) در رابطه با “چهار عدد فیلم ملاقات مسعود رجوی(و) صدام حسین…”، اگر محتویات این فیلم ها همان مواردی است که در کتاب “برای قضاوت تاریخ” توسط “ایران اینترلینک” منتشر شده است، “علی فرهنگ” تمام فیلم ها را مشاهده و متن نوشتاری آن ها را مطالعه نموده است. تمام آنچه در این فیلم ها آمده است در راستای تأمین “منافع ملی” ایران است و بس!
در مقاله “مه فشاند نور و سگ عوعو کند”(7) از “موجود نامرئی” خواستیم که “برای او(علی فرهنگ) و همسرش بلیط تهران – پاریس تهیه نماید” اما “غیبت صغری” او به “کبری” بدل شده است و لذا نمی تواند!
در مقاله “آن همه ناز و تَنعّم که خزان می فرمود…”(8) نیز تلویحاً همین درخواست را از “ایران دیدبان”ی ها مطرح کردیم اما با “خفقان” آن ها مواجه شدیم. این بار از مزدور “محمد کرمی” می خواهیم تا این اقدام انسان دوستانه را انجام دهد!!! “علی فرهنگ” نیز که در گذشته متعهد شده بود که “به محض خروج از آسمان ایران نام اصلی، عکس، تاریخ تولد، شماره شناسنامه، کد ملی، شغل و محل کار خود را در ایران در اختیار رسانه های جمعی قرار دهد تا سیه روی شود هر که در او غش بشد”، این بار نیز متعهد می شود که به محض اینکه به یک کشور خارجی رسید، بلافاصله در یک مناظره رادیو – تلویزیونی با حضور مزدوران وزارت بدنام اطلاعات از ادعای خود مبنی بر اینکه “تمام آنچه در این فیلم ها آمده است در راستای تأمین “منافع ملی” ایران است و بس!” دفاع نماید.
(5) در رابطه با اینکه “الان 15 ماه است که خانواده ها در جلو درب زندان اشرف هستند(،) خواسته آنها چی است که در این 15 ماه به دست نیاورده اند؟ سه ساعت ملاقات با فرزندان خود!”، با ارجاع به یک ضرب المثل فارسی باید بگوییم که “ابتدا برادری تان را ثابت کنید، سپس ادعای ارث و میراث داشته باشید”.
اگر آخوند “محمد یزدی” ها و آخوند “محمد محمدی گیلانی” ها از خانواده های مجاهدین محسوب می شوند و چه بسا “ملا حسنی” نیز از خانواده چریک های فدائی خلق، “خانواده” را می بایست بازتعریف نمود.
از سوی دیگر آیا مزدور “محمد کرمی” می تواند در مقابل “کمیته سرکوب اشرف” در دفتر نخست وزیری عراق، وساطت “آقای علی فرهنگ” را نماید تا او نه “سه ساعت” بلکه یک ساعت و نیم به داخل “شهر اشرف” برود و در “مزار مروارید”، چند قطره اشک تقدیم مزار عزیزان اش نماید؟!
چطور است که امثال “علی فرهنگ”ها نمی توانند در مقابل “زندان اشرف” تجمع کنند و “درخواست سه ساعت ملاقات با فرزندان خود(و اعضای خانواده و دیگر عزیزان شان) را داشته باشند و اگر جسارت به خرج دهند و بروند و بازگردند همچون “کبری بنازاده امیرخیزی” و… زندان نصیب شان می شود و همچون “علی صارمی”، “جعفر کاظمی” و “محمد علی حاج آقایی” چوبه دار، اما در همان حال عده ای به نام “خانواده”، در مقابل “زندان اشرف”، “کنگر می خورند و لنگر می اندازند” و رژیم آخوندی نیز با تمام توانِ رذیلانه خود، “خبر” می رساند و “گزارش” تهیه می کند؟!!!
به راستی مگر خون کسانی که با رنگ و لعاب “خانواده”، “میوه ممنوعه” رژیم جهل و جنون و جنایت را آسیاب می کنند، “آرد” آن را به جیب گشاد وزارت بدنام اطلاعات و “نان” آن را به جیب گشادتر عموزادگان عقیدتی اش در “کمیته سرکوب اشرف” می ریزند از “ما” که “خانواده مجاهدین” هستیم رنگین تر است؟!
به مزدور “محمد کرمی” می گوییم که “آقای علی فرهنگ” نیز می خواهد تا “در جلو درب زندان اشرف” حاضر شود و با شعارهای “مرگ بر خامنه ای”، “مرگ بر دیکتاتور”، “مرگ بر اصل ولایت فقیه”، “درود بر اشرف”و “درود بر رجوی”، فریاد مظلومیت “انقلابی ترین”، “پاک ترین”، صادق ترین” و “خلص ترین” فرزندان این خلق و این میهن را “فریاد” کند. آیا او می تواند در مقابل وزارت بدنام اطلاعات و “کمیته سرکوب اشرف”، وساطتِ “علی فرهنگ” را نماید؟!!!
خانواده های مجاهدین؛ یک خاطره
پدر بزرگوار سه شهید “مجاهد خلق” که اخیراً به دیار باقی شتافت در حالیکه 90 سال داشت به همراه همسر 87 ساله اش در شرایطی که هیچ کس را در مناسبات درونی مجاهدین نداشت، رنج سفر را بر خود هموار نمود و به اشرف رفت. پس از بازگشت ایشان، “علی فرهنگ” به دیدارشان شتافت تا با زیارت این دو عزیز، بوی خوش اشرف را استشمام نماید.
…..
چند ماه بعد، ایشان فوت کردند.
در مراسم خاکسپاری این پدر بزرگوار، همسر ایشان می گفت که حاج آقا از دستِ مجاهدین ناراحت است. با یکی از دوستان، که هر دو حاج آقا را خوب می شناختیم و می دانستیم که چه سر پر شوری دارد و چه “گیرهای سه پیچ”ی می دهد با لبخند پرسیدیم چرا؟ ایشان پاسخ داد که حاج آقا می خواست در اشرف بماند اما به او گفتند که اینجا خطرناک است و شما به علت کهولت سن نمی توانید بمانید. حاج آقا نیز که سیّد بود و زود جوش می آورد عصبانی شد و فریاد زد که “اگر اینجا خطرناک است برای بچه های من هم خطرناک است. چطور جگر گوشه هایم را تنها بگذارم و بروم؟ من آنجا چیزی ندارم، همه چیز من اینجاست.” با توضیحات حاج خانم، لبخندمان را قورت دادیم و شرمسارانه گفتیم: “خدا رحمت اش کند.”
حاج خانم اما دل پر دردی داشت. او گفت: “من هم آن ها را نمی بخشم. حداقل می توانستم برای آن ها غذا درست کنم. سال 60 که جوان بودم در تمام تظاهرات ها شرکت می کردم، حالا که پبر شدم می گویند اینجا خطرناک است. خوب به جهنم که خطرناک است.”
پس از مراسم خاکسپاری برای صرف شام به منزل حاج خانم رفتیم. قبل از صرف شام که بازار خاطره گویی گرم بود، حاج خانم گفت: ” من 70 سال با حاج آقا زندگی کردم. در طول این مدت فقط سه بار گریه کرد. بار اول وقتی خبر کشته شدن … را شنید. بار دوم وقتی خبر اعدام… را شنید و بار سوم وقتی می خواستیم از اشرف بازگردیم با بغض به یکی از “بچه ها” گفت: “بچه جان درسته که من پیر شده ام اما می توانم کفش هایتان را تمیز کنم.” و وقتی با سکوت و چشمان آن “بچه” که به زمین دوخته شده بود مواجه گردید، بغض اش ترکید.
“خانواده های مجاهدین” فقط “ما” هستیم. “ما” که برای دیدار با عزیرانمان رنج زندان را به جان خریده ایم و بر چوبه های دار بوسه زده ایم. “ما”یی که حتی اگر راه و رسم عزیزانمان را قبول نداشته باشیم اما پشت به “دشمن” نمی کنیم و خاک به چشمِ “انقلاب” نمی پاشیم و “مزدور”ی نمی کنیم.
(6) مزدور “محمد کرمی” اما به رغم تمایل ذاتی اش از شّر صادره، تولید “خیر” می کند!!!
مزدور مربوطه که قصد دارد با کشفِ “خاطرات”اش، “علی فرهنگ” را مجاب نماید که “… انتقادناپذیری … رهبری سازمان… عین واقعیت است…” در “جهت یادآوری” آنچه بیان می کند را به ضد خود مبدل می سازد.
مزدور “محمد کرمی” مصداق “تشکیلات مخوف استالینی آقای رجوی” را این چنین بیان می کند: “آقای علی فرهنگ جهت اطلاع فقط بعد از عملیات فروغ در طی دو روز نشست عمومی بیش از بیست ساعت انتقاد و اعتراض افراد به شخص رجوی به خاطر به کشتن داندن(دادن) افراد و عدم صلاحیت وی حرف زدند، یک مورد فقط یک مورد نبود که وی انتقادی را بپذیرد که در فرماندهی اشکالی وجود داشته که این همه نفرات کشته شدند…”(تاکیدات از من است.)
فی الواقع اگر در “تشکیلات مخوف استالینی آقای رجوی”، پس از “انقلاب ایدئولوژیک” و مشخصاً “فقط بعد از عملیات فروغ”، می توان به “رهبر عقیدتی” و رهبر “خاص الخاص”، در زمینه “عدم صلاحیت وی” و “فرماندهی”، “در طی دو روز نشست عمومی بیش از بیست ساعت انتقاد و اعتراض” نمود و می توان مدعی شد که “در فرماندهی اشکالی وجود داشته که این همه نفرات کشته شدند”، می بایست به اوج روند دموکراتیک در مناسبات درونی “مجاهدین خلق” و “انتقادپذیری” فوق العاده “شخص رجوی” سر تعظیم فرود آورد. همچنین می بایست از شخص “استالین” و کلمه “مخوف” نیز اعاده حیثیت نمود!!!
آیا مزدور “محمد کرمی” در “سلامت روانی” به سر می برد؟!
اما “بیچاره شب پرستان، تیغ به کف، هلهله زن”، تصور می کنند که “انتقاد پذیری” یک تشکیلات و یا رهبری آن به معنای پذیرشِ انتقادات مطروحه است! مدعیان، در این نگرش، در صورتی که انتقادات توسط تشکیلات و یا رهبری آن پاسخ داده شود، انگشت ابهام در دهان می گزند که “یک مورد فقط یک مورد نبود که وی انتقادی را بپذیرد که در فرماندهی اشکالی وجود داشته که این همه نفرات کشته شدند…”
جالب آنجا است که بنا بر اعتراف مزدور مربوطه، “شخص رجوی”، انتقادات دیگر در رابطه با “عملیت فروغ” را پذیرفته است و صرفاً انتقاد معطوف به “فرماندهی” را وارد ندانسته است.
به مزدور “محمد کرمی” باید بگوییم که “انتقاد پذیری” به معنای این نیست که انتقادات را دربست بپذیریم. “انتقاد پذیری” به معنای این است که ظرفیت و قابلیت بیان انتقادات در درون مناسبات تشکیلات وجود داشته باشد که در درون مناسبات “مجاهدین خلق” به اعتراف مزدور مربوطه داشت و دارد. این در حالی است که در بسیاری از جریانات سیاسی اپوزوسیون که نه “انقلاب ایدئولوژیک” داشته اند و نه به ظاهر “رهبر عقیدتی” و رهبر “خاص الخاص” دارند هر گونه انتقاد به “رهبری منتخب” با دریافت حُکم اخراج و یا در خوش بینانه ترین حالت، تحمیل “انشعاب” همراه است. نمونه “حزب کمونیست کارگری ایران” چه در زمان حیات زنده یاد “منصور حکمت” و چه پس از فوت ایشان گویای این مدعا است.
رهبر یک جریان سیاسی می تواند متناسب با شاخص های نظام اندیشگی حاکم بر تشکیلات، انتقادات را “صحیح” تشخیص داده و بپذیرد و یا با ارائه توضیحات لازم از پذیرش آن ها خودداری نماید.
همچنین می توان در یک تشکیلات حتی تشکیلات ایدئولوژیک با وجود دارا بودن انتقاد به فلان تاکتیک و یا بهمان استراتژی در چارچوب نگرش “انتقاد- اتحاد”(با عمده بودن سیاست اتحاد به منزله پذیرش “ایدئولوژی” و “خط”) حضور داشت. به عنوان مثال در اولین انشعابِ “حزب کمونیست کارگری ایران” تفاوت(= اختلاف) زنده یاد” منصور حکمت” با “ایرج آذرین” و “رضا مقدم” کاملاً “ایدئولوژیک” و “خطی” و نه “تاکتیک”ی و یا “استراتژیک”ی بود. تفاوت کیفی و آماج های مورد توجه هر دو تشکل “حزب کمونیست کارگری ایران” و “اتحاد سوسیالیستی کارگری” گویای این مدعا است. در حالیکه به اعتبار اسناد درون سازمانی، تفاوت “کوروش مدرسی” با “حمید تقوایی” در زمان حیات زنده یاد “منصور حکمت”، نه “ایدئولوژیک” و “خطی” بلکه “تاکتیک”ی و یا “استراتژیک”ی بود. به همین دلیل نیز تا زمانی که “نادر” در قید حیات بود، جناح “کوروش” و جناح “حمید” در درون مناسبات حزب در کنار یکدیگر قرار داشتند.
بیفزاییم تحلیل و بررسی اینکه پس از فوت “نادر”، تفاوت(= اختلاف) های جناح “کوروش” و جناح “حمید” از “تاکتیک”ی و “استراتژیک”ی فراتر رفت و به اختلافات “ایدئولوژیک” و “خطی” ارتقا یافت و در نهایت نیز هر دو جریان نسبت به پارادایم آموزه های بنیانگذار کمونیسم کارگری، “مرتد” شدند، موضوع دیگری است که در حوصله این مختصر نمی گنجد.
مزدور “محمد کرمی” در یکی دیگر از کشفیات خود مدعی می شود که “این تحلیل ها آنقدر شورش در آمده که در نشست های سیاسی هفته(،) عصر که می شد نفرات به صورت تیکه پرانی می گفتند که بریم نشست رژیم را سرنگون کنیم بعد از پایان نشست می گفتند که خوب حالا می رویم سر کارمان تا هفته ای دیگر بیایم دوباره رژیم را سرنگون کنیم.”(به اشتباهات انشائی توجه کنید. برای یک فاعل یک بار از فعل مفرد استفاده می کند و بار دیگر از فعل جمع!)
آیا مزدور “محمد کرمی” می داند که چه می گوید؟! آیا آنچه می گوید را در “سلامت عقل” بیان کرده است؟!
با توجه به اعتراف مزدور مربوطه “تشکیلات مخوف استالینی آقای رجوی” ظرفیت و قابلیت پذیرش “تیکه پرانی” توسط “نفرات”، آن هم “در نشست های سیاسی هفته” را نیز دارد.
مزدور “محمد کرمی” اگر اندکی مطالعه می کرد و با “احزاب سیاسی و نظام های حزبی” آشنا می شد درک می کرد که بیان چنین ادبیاتی در هر تشکل سیاسی ای مصداق بارز تضعیف و تخریب رهبری، مناسبات درونی و “خط رسمی” تشکیلات است و در چارچوب تعهدات اساسنامه، مستوجب “مجازاتِ” تشکیلاتی می باشد. اگر در “تشکیلات مخوف استالینی آقای رجوی” به این آسانی می توان “تیکه” پراند و رهبری را تضعیف و تخریب نمود و مناسبات درونی و “خط رسمی” تشکیلات را به چالش طلبید و هیچ کس نیز مانع آن نشود، تمام کائنات می بایست “انتقاد پذیری” و “سعه صدر” را از “شخص رجوی” بیاموزند!!!
حال اگر مزدور “محمد کرمی” بعدها کشف نمود که آن عده ای که به “علت اعتراض و انتقاد”!!!، “خودکشی و یا خودسوزی” کردند همان کسانی بودند که “تیکه” پراندند آیا بر حماقت و رذالت خود می افزاید؟!!!
(7) نکته جالب اما “مچ گیری” مزدور مربوطه از “علی فرهنگ” است!
مزدور “محمد کرمی” با اشاره به رده تشکیلاتی آقای “افشین علوی” در ساختار “ارتش آزادیبخش ملی ایران” می نویسد: “… اتفاقاً در این جا به عمد عکس مسئولیت وی را بیان کردید من بهتر از شما آقای افشین علوی را می شناسم نام برده جدا از اینکه عضو کمیسیون شورای ملی مقاومت است و در قالب یکی از سخنگویان. رده تشکیلاتی وی (MO) است و یکی از فرماندهان نظامی سازمان برای مدت دو سالی بود که در قرارگاه سیزده(،)فرماندهی یک دسته را بر عهده داشت.”
آیا مزدور “محمد کرمی” معنای کلمه “عکس” را می داند؟! اگر “علی فرهنگ” با اشاره به عضویت آقای “افشین علوی” در “سازمان مجاهدین خلق ایران” و “کمیسیون خارجی شورای ملی مقاومت ایران” و همچنین اشاره به سِمت “سخنگویی” ایشان، به رده تشکیلاتی نامبرده در ساختار “ارتش آزادیبخش ملی ایران” اشاره نکرده است به معنای این است که اتفاقاً در این جا به عمد عکس مسئولیت وی را بیان کرده است؟!
کلمه “عکس” زمانی موضوعیت دارد که “علی فرهنگ” مناصب تشکیلاتی آقای “افشین علوی” را “معکوس” جلوه می داد. به عبارت دیگر در صورتی که آقای “افشین علوی”، “عضو ارشد سازمان” نبود، عضو “کمیسیون خارجی شورا” نبود و “سخنگو” نبود اما “یکی از فرماندهان نظامی سازمان…” بود، “به عمد عکس مسئولیت وی” بیان شده بود. این در حالی است که آقای “افشین علوی” بنا بر ادعای مزدور مربوطه علاوه بر این که “عضو ارشد سازمان”، “عضو کمیسیون خارجی” و “سخنگو” است، “یکی از فرماندهان نظامی سازمان” نیز هست. در این جا “عکس” معنا ندارد.
نکته دیگر اما ادعای دیگر مزدور “محمد کرمی” است. او می نویسد: “این را درست گفتید که بدون اجازه تشکیلات سازمان حق اظهار نظری ندارد، به خصوص کسی که به عنوان سخنگو ظاهر شود….”
به مزدور مربوطه باید بگوییم که اساساً موضوع، “اجازه تشکیلات” نیست چرا که وقتی یک “رسانه” درخواست مصاحبه می دهد و تشکیلات نیز می پذیرد، لاجرم فردی را به عنوان “مصاحبه شونده”(سخنگو) معرفی می کند که اولاً: یک “شخصیت حقوقی” است، ثانیاً: “اجازه تشکیلات” دارد، ثالثاً: به موجب “شخصیت حقوقی” و “اجازه تشکیلات”ی، پاسخ های ارائه شده مورد تایید سازمان متبوع وی نیز هست.
مزدور “محمد کرمی” که در “چراگاه وزارت اطلاعات”، “عیاری”(بخوانید سُفلگی) آموخته است مدعی می شود که “در واقع آقای علوی همانطور که در آموزش های نظامی یاد گرفته، در صحنه سیاسی هم به عنوان پیش قراول جهت تست شرایط جامعه و سایر نیروهای سیاسی ظاهر شده، که پاتک های سنگین آن را دریافت کردند. به این خاطر هم وی را جلو انداختن که اگر پس لرزه ها خیلی شدید بود بگویند یکی از اعضا نظرش را داده است. در غیر این صورت حتماً مهدی ابریشمچی یا سید محمد سید محدثین یا در این سطح ظاهر می شدند. دقیقاً موضع رسمی سازمان را بیان داشته است.”
علاوه بر اشتباهات عمده انشائی در متن فوق به این نکته اشاره می کنیم که اگر “آقای علوی… به عنوان پیش قراول… پاتک های سنگین آن را(که همان پس لرزه های خیلی شدید است.) دریافت کردند”، بنابراین چرا بر طبق پیشگویی! مزدور مربوطه، “مجاهدین خلق” نگفتند که “یکی از اعضا نظرش را داده است” و بر عکس “یکی از مسئولین بالای این سازمان در اورسورواز با نام مستعار علی فرهنگ” که “به جز محمد علی توحیدی گنابادی یا محمد علی جابرزاده انصاری” نیست و قاعدتاً در سطح “مهدی ابریشمچی یا سید محمد سید محدثین” نیز هست با قاطعیت از مواضع آقای “افشین علوی” در مصاحبه مزبور دفاع نمود و انتقادات مطروحه توسط آقای “بهروز ریحانی” را وارد ندانست؟!!!
به مزدور “محمد کرمی” توصیه می کنیم تا از قرص های آرام بخش استفاده نماید.
(8) مزدور “محمد کرمی” در ادامه با اشاره به جمله “… از تحلیل های مجاهدین خلق پس از قیام عاشورای 88 تا آخرین مقاله آقای “بیژن نیابتی” پس از قیام 25 بهمن 89 رصد کنید…” می نویسد: “تا کی می خواهید مانند شتر مرغ عمل کنید. الان داستان شما شده است(.) اگر مقاله آقای بیژن نباتی(نیابتی) برای شما آیه شده است پس چرا مقاله انتقادی وی با عنوان(پوسته شکنی یا گشایش به سمت دولت حرامزاده) و جوابی که روزنامه اسرائیلی به سخنگو و نماینده سازمان مجاهدین(روشنفکران ایرانی باید بپاخیزند و قاطعانه بر رویکرد ضد صیونیستی(صیهونیستی) رژیم مهر باطل بزنند) داد در سایت های سازمان انعکاس پیدا نکرد؟…”
اولاً: به باور راقم اسن سطور برای جنبش مقاومت سراسری ایران مایه مباهات و افتخار است که در درون آن از آقای “بیژن نیابتی” که مخالف صد در صد “دولت حرامزاده” است تا “حزب سبزهای ایران” که موافق صد در صد “دولت اسرائیل” است وجود دارد.
ثانیاً: “سخنگو و نماینده سازمان مجاهدین” که “روزنامه اسرائیلی” به او جواب داد چه کسی است؟ آیا این “سخنگو و نماینده سازمان مجاهدین” همان “آقای بیژن نباتی(نیابتی)” است که “مقاله انتقادی… با عنوان (پوسته شکنی یا گشایش به سمت دولت حرامزاده)” می نویسد و مقاله اش “در سایت های سازمان انعکاس پیدا نکرد؟”
ثالثاً: کدام یک از مقالات آقای “بیژن نیابتی” در سایت رسمی سازمان و یا حتی در سایت “همبستگی ملی” منعکس شده است که این بار “مقاله انتقادی” ایشان انعکاس پیدا کند؟ اما اگر سایت های “آفتابکاران”، “تابان” جزء “سایت های سازمان” محسوب می شوند که قاعدتاً با توجه به نگرش مزدور مربوطه همین طور است، مقالات ایشان و منجمله “مقاله انتقادی وی با عنوان(پوسته شکنی یا گشایش به سمت دولت حرامزاده)” به صورت گسترده منعکس شده است.(9)
رابعاً: “شأن و جایگاه” آقای “بیژن نیابتی” به عنوان یک “استراتژیست” در درون “جبهه خلق”(= جبهه انقلاب) که بی تردید از “سلاله خورشید” و “نسل ایمان” بوده و هست، چنان است که هر آنچه می نویسد با توجه به دانش تئوریک گسترده و مهم تر از آن قاطعیت ایشان در امر “سرنگونی” به صورت گسترده مطالعه می شود. اینکه آقای “بیژن نیابتی” کجا ایستاده است، مشخص و مبرهن است.
خامساً: اشاره “علی فرهنگ” به “آخرین مقاله آقای “بیژن نیابتی” پس از قیام 25 بهمن 89″ نه به مثابه “آیه”، بلکه با توجه به هم “خط”ی سازمان و آقای “بیژن نیابتی” و در سپهر تغییر تعادل قوا پس “از قیام عاشورای 88” به ضرر جنبش اصلاح طلبانه سبز و به نفع جنبش سرنگونی طلبانه سرخ و در کادر جمله آقای “افشین علوی”(این قیام علامتی از یک شروع جدید است به سمت تغییر دموکراتیک در ایران) موضوعیت می یابد.
سادساً: حال با توجه به مطالب فوق، چه کسی “شتر مرغ” است؟! و چه کسی “در دو جایه خوری که چه عرض کنم در چند جایه خوری سنگ پای قزوین را هم از رو برده است”؟!!!
(9) نکته جالب اما سوزش شدید مزدور “محمد کرمی” بابت پاسخ “علی فرهنگ” در رابطه با صحرای کربلای “جمهوری دموکراتیک اسلامی” است. با وجود آنکه “علی فرهنگ” در مقاله “چرا مجاهدین خلق انتقادات را جدی نمی گیرند؟!” به صراحت و در چارچوب نظام اندیشگی “مجاهدین خلق”، انتقاد خود به نام “دولت موقت جمهوری دموکراتیک اسلامی ایران” و ضرورت تغییر این “نام” را عنوان نمود اما مزدور مربوطه – که “آقای علی فرهنگ” را بدون “ارائه اسناد متقن و مبرهن”، “مسلمان انقلابی” قلمداد می کند- او را با یک چالش دشوار! مواجه می سازد!!!
او در پاسخ به “ادعا”ی “علی فرهنگ” مبنی بر اینکه “اسلام انقلابی مجاهدین خلق از زمین تا آسمان با اسلام ناب محمدی رژیم آخوندی متفاوت است.” بدون توجه به مفهوم “هرمنوتیک” که احتمالاً تصور می کند خوردنی است یا پوشیدنی!!! و بدون درک صحیح از جمله “اسلام، اسلام نیست؛ اسلام، اسلام ها است”، می نویسد: “اگر شما به خاطر اینکه سرتان زیر برف است و جمله درست را نشنیده اید سازمان مجاهدین خلق ایران ادعا دارد که آنها اسلام انقلابی ناب محمدی را نمایندگی می کنند. بارها و بارها شخص مسعود رجوی تکرار کرده است پس می بینی که مجاهدین هر دو آن را دارند.”
“علی فرهنگ” مدعی است که “سر”ش زیر برف نیست اما هیچ گاه، “بارها و بارها” از “شخص مسعود رجوی” و هیچ شخص دیگری نشنیده است که “سازمان مجاهدین خلق ایران ادعا دارد که آنها اسلام انقلابی ناب محمدی را نمایندگی می کنند.”
همچنین در هیچ یک از متون تئوریک “مجاهدین خلق” و در هیچ یک از سخنرانی های تئوریک و یا تفاسیر قرآن آقای “مسعود رجوی” که “علی فرهنگ” مدعی است به تمام آنها اشراف دارد حتی یک بار به “اسلام انقلابی ناب محمدی” اشاره نشده است. هر آنچه هست “اسلام انقلابی” است که به باور “مجاهدین خلق”، البته “ناب محمدی” نیز محسوب می شود.
اما مهم تر از نامِ “اسلام انقلابی” و “اسلام ناب محمدی”، تفاوت های کیفی این دو قرائت از “اسلام” است. قرائت رژیم آخوندی به اذعان خودشان یک قرائت “فقاهتی” است. در صورتی که “مجاهدین خلق” به اعتبار تمام “متون تئوریک” شان از بدو تأسیس تا به امروز، نسبتی با “فقه” نداشته اند. اساساً نگرش “مجاهدین خلق” به اسلام با توجه به محوریّت “دیالکتیک” در این نظام اندیشگی را “بُرون دینی” می دانند. در حالیکه قرائت “فقاهتی” از اسلام با توجه به “تطبیق آیه با آیه” را “درون دینی” ارزیابی می کنند.
از سوی دیگر آیا قرائت “مجاهدین خلق” از “محکم و متشابه”، “ناسخ و منسوخ” و “عام و خاص” با قرائت “فقاهتی” رژیم آخوندی که در “قانون مجازات اسلامی” نمود می یابد و در چارچوب “حقوق جزای اختصاصی” قابل ارزیابی است، یکسان قلمداد می شود؟!(10)
آیا تفسیر خمینی دجال از سوره “حمد” را خوانده اید؟ آیا تفسیر آقای “مسعود رجوی” از همان سوره را شنیده اید؟ تفسیر متفاوت این دو از یک سوره واحد که از قضا از مضامین اجتماعی “حداقلی” برخوردار است و لذا نمی توان از درون آن “قانون” استنتاج نمود، تفاوت “زمین تا اسمان” اسلام انقلابی “مجاهدین خلق” و اسلام ناب محمدی رژیم آخوندی را بیان می نماید.(11)
تفاوت کیفی این “دو اسلام متضاد” اما صرفاً در چارچوب قرائت از “متن مقدس” متوقف نمی ماند بلکه به تحلیل متفاوت از “تاریخ اسلام” نیز منتهی می شود. تفاوت کیفی تحلیل رژیم آخوندی از قیام “حسین بن علی” با آنچه که “مجاهدین خلق” از همان قیام در کتاب “راه حسین (ع)” و یا سخنرانی “سردار کبیر خلق” تحت عنوان “عاشورا؛ فلسفه آزادی”(12) ارائه می کنند، “از زمین تا آسمان است”.
یک نمونه از تحلیل متفاوت این “دو اسلام متضاد” از قیام “حسین بن علی” ارزیابی متفاوت آن ها از رفتار و عملکرد “مردم کوفه” در زمان صدارت “ابن زیاد” است. در حالی که مزدوران رژیم آخوندی با عربده های “ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند”، دوران خلافت “علی بن ابی طالب ” را به صورت مکانیکی به قیام “حسین بن علی” پیوند می زنند و بدین سان تحلیل خود را “ذات باورانه” بر “خباثت” اهل کوفه استوار می نمایند، “مجاهدین خلق” با ارائه تحلیل “طبقاتی” از اوضاع کوفه و مهم تر از آن روانشناسی “طبقات” در سپهر فقدانِ ارتقای تئوریک توده ها و پدیدآیی “سرکوب عریان” در جامعه به ارائه یک تحلیل جامعه شناسانه – روانشناسانه می پردازند. تفاوت کیفی این دو تحلیل از یک واقعه دینی- تاریخی، “از زمین تا آسمان است”.(13)
(10) اما در رابطه با “بحث های امام زمان مسعود رجوی”، “پمپ بنزین زنانه – مردانه”، “شمع آب که برای پر کردن تانکرهای آب کشاورزی و آشامیدنی بود”، “فاصله میان زنان و مردان” و “سالن غذا خوری” که به مثابه تاکتیک تبلیغاتی “اسلام هراسی”! با توجه به گفتمان غالب “دین گریزی” در جامعه ایران و بر طبق منطق “مصلحت نظام”، ناشیانه بیان شده است باید بگوییم تا زمانی که “علی فرهنگ”، “یکی از مسئولین بالای سازمان در اورسورواز” که “به جزء محمد علی توحیدی گنابادی یا محمد علی جابرزاده انصاری” نیست و البته “مسلمان” است آن هم از نوع “انقلابی” اش!، پاسخ همان است که بود.
از عشق زنده باید، کز مرده هیچ ناید
دانی که کیست زنده؟ آنکو ز عشق زاید
(مولوی)
پی نوشت:
(1) http://www.mohamadkarami.wordpress.com
(2) http://www.ariairan.com/fa?mod=view&id=11295
(3) http://irandidban.com/fa/ViewPoint-16379
(4) http://irandidban.com/fa/ViewPoint-201389
(5) http://www.mohamadkarami.wordpress.com
(6) رجوع کنید به: http://www.taban.no/pustehShekani2_NiabatiBiJan_TabanNo.pdf
(7) رجوع کنید به: “چگونه قرآن بیاموزیم؟”(دینامیزم قرآن) ج(1) و (2) .
(8) http://.www.english.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=46241
(9) http://www.iran-archive.com/mojahedine_khalgh/motafareghe/ashura_khiabani.pdf
(10) رجوع کنید به: رضایی، احمد، “راه حسین (ع)”، بی جا، بی تا
Alii_farhang@yahoo.com
6/ فروردین/1390