ناصرالدین شاه: من باید با این بی‌بُته‌ها مملکت را اداره کنم :امید‌فراغت

تصور می‌شود داستان نقاشی کشیدن ناصرالدین شاه قاجار برای اهالی مُلک #ایران آشناست. #پادشاه #قاجار با درباریان یا همان اطرافیان به قصد گشت و گذار به منطقه #دوشان‌تپه می‌روند در حین گشت‌زنی گل سرخی در نزدیکی عمارت، هوش و حواس #ناصرالدین‌شاه را به خود جلب می‌کند. با توجه به این‌که شاه اهل هنر بود، شروع به نقاشی کشیدن گل‌سرخ می‌کند. بعد از اتمام نقاشی، اثر هنری‌اش را به درباریان و اطرافیان نشان داده و سوال می‌کند چطور شد؟

مستوفی‌الممالک می‌گوید قربان خیلی خوب است.

اقبال‌الدوله می‌گوید قربان حقیقتا خیلی عالی‌ست.

اعتمادالسلطنه می‌گوید قربان نظیر ندارد.

یکی دیگر از آن طرف می‌گوید این نقاشی حتی از خود گل هم طبیعی‌تر و زیباتر است.

ضیا‌الدوله می‌گوید حتی عطر و بوی نقاشی قبله عالم از عطر و بوی خود گل بیشتر و فرحناک‌تر است.

همه حضار خندیدند. ناصرالدین‌شاه نگاهی به اطرافیان می‌کند، لبخندی می‌زند و موسیو ریشار فرانسوی که همراهش بود را کناری می‌کشد و می‌گوید وضع امروز را دیدی؟ ” من باید با این #بی‌‌بته‌ها مملکت را اداره کنم”

نکته این‌که پاچه‌خاری در این مرز و بوم سر دراز دارد. بنابراین تا زمانی که #پاچه‌خاری #چاپلوسی، تملق، چاکری، نوکری، بله قربان‌گویی‌های بی‌منطق، #مدیحه‌سرایی #مفت‌خوری، مفت‌بری و از این دست اصطلاحات از این مملکت برچیده نشود، آش همان آش و کاسه همان کاسه باقی می‌ماند!

حرف پایانی‌ این‌که هر حکومتی در طول تاریخ توسط دوستان نادان و احمق، پاچه‌خاران، چاپلوسان، مدیحه‌سرایان و بی‌خردان مفت‌بر و مفت‌خور سقوط کرده است! بنابراین ضرب‌المثل دشمن دانا بلندت می‌کند بر زمینت می‌زند نادان دوست، اگر سرفصل ادبیات ذهنی همگی‌مان باشد. آن‌گاه از دوستان و چاپلوسانی که واقعیت هر جامعه‌ای را وارونه به عرض می‌رسانند باید فرار کرد چرا که همین کسان مصداق گزاره” بی‌بته‌ها ناصرالدین‌شاه می‌شوند!

البته لازم به ذکر است در اسناد تاریخی به جای کلمه بی‌بته، بی‌نا… بود که به دلیل ملاحظات اخلاقی از نوشتن آن صرف نظر کردم