جمهوری اسلامی، یک نظام سیاسی جدید و بیسابقه است.
شاید بتوان آنرا پر سر وصداترین تلاش شیعی در پاسخ به مدرنیته دانست.
نظامی که شمای اولیه اش در درسهای دهه ۴٠ امام خمینی در نجف، شکل گرفت یک “حکومت دینی” بریاست فقیه بود.
بروایت متن پیاده شده آن دروس، هر فقیه عادلی که حکومت تشکیل داد، اطاعت ازو واجب و ولایتش، همان ولایت انبیاء علیهم السلام بود.
حکومت اسلامی نه جمهوری و نه سلطنتی ، بلکه حکومت قانون الهی برمردم بود. پارلمان و قانونگزار بشری نداشت و قانون حکومت محدود به قرآن و سنت بود.
گویا در مدل آن زمان مرحوم امام، تغییر صحنه حکمرانی بشر از انقلاب فرانسه تا مشروطه، یکسره نفی می شد.
در فضای آکادمیک حوزه که جهان بیرونی، جایی در قرن سوم هجری متوقف شده بود، غیر ازینهم انتظار نبود.
اما امام، به شیوه خودش، قدرت مردم را می شناخت . او از معدود روحانیون “آموزنده” بود که حرف مرد را یکی نمی دانست.
بگمان من در جریان مشاهدات و مراودات سیاسی دوران تبعید، دریافت که در مدل ” حکومت اسلامی” ، باید جوری، حضور و اثر مردم را پر رنگ تر کند. خیلی طول کشید تا امام، از نفی جمهوریت دست بکشد .
در آستانه انقلاب، عبارت ناشناخته “جمهوری اسلامی” در ادبیات او، پررنگ شد.
وقتی نهضت فراگیر شد، سخن از اسقاط سلطنت و ایجاد حکومت مردمی رفت. بین مردم، حرفی از ولایت مطلقه فقیه و مشروعیت متکی به آسمان نبود.
حتی بعدها، وقتی مردم به توصیه امام، جمهوری اسلامی را فریاد زدند، روحشان هم احتمال نمی داد کار به ولایت مطلقه و نظارت استصوابی و عصر جنتی بکشد.
سلطنت زودتر از انتظار فروریخت.
روحانیت برای پر کردن خلاء قدرت، سراغ پیوند عجولانه و ناشیانه دو نظام ناساز “ولایت فقیه” و “دموکراسی” رفت.
خیلی از مشکلات ما ناشی ازین التقاط است. نظامی ساختند که منشاء و تکلیف قدرت در آن، ابدا معلوم و شفاف نبود.
فرض شد دو سلطان (یکی فقیه متکی به لاهوت و دیگری صندوق ریشه در ناسوت) در یک سریر شاهی ، شریک و همساز خواهند شد. و این از مبنا، نشدنی، غلط و محل تنازع بود. قدرت غیورست و شریک بر نمی دارد.
جرات روحانیت در سپردن سرنوشت یک ملت به یک مدل سرهم بندی شده، زاییده “ندانستن و نشناختن ” بود. علماء از درجه پیچیدگی کشورداری و حکومت مدرن، اصلا تصوری نداشتند.
مراجعه به آراء روحانیون شاخص در سالهای ۵۶ و ۵٧ در مواردی مثل اقتصاد، بودجه، بانک، صنعت، ارتش، توسعه و روستا ، نشان از عمق این ناآگاهی دارد. روحانیت ، قبل از تصرف قدرت، مشق شبش را انجام نداده بود.
کشور صحنه آموختن حین حکومت شد و بهشت سعی و خطا!
یک مدل حکومتی با ایرادهای اساسی زاده شد که عملا فاقد اسناد پشتیبان و مبانی فکری قوی بود. نه دیکتاتوری بود و نه دموکراسی و از قضا ایرادات هر دو را هم داشت.
اصلاحات قانونی بعدی هم کار را بدتر کرد. امروز بعد از ۴٠ سال، وارث یک ساختار حکومتی پیچیده و شلوغ و در هم و بر همی هستیم که گیج و نا کارآمد و فاسد است و بیشتر انرژیش در اصطکاک داخلی خودش هدر می رود.
علیرغم انبوه اسناد استراتژیک مصوب، حتی تکلیف مدل توسعه مان روشن نیست. داستان دلخراش مدل ایرانی اسلامی پیشرفت را یادتان هست؟