بهتره بگیم که؛ کارخانه لاستیک «دنا» چگونه به «مُلاخور» شد…؟!
در شرکت لاستیک دنا مدیر خرید خارجی قطعات برق و الکترونیک بودم و به مدت یک دهه واحد خرید خارجی را ساماندهی کردم و از یک محفل سه، چهار نفره به ساختاری بیست نفره و در زیر مجموعههای متفاوت سازمانش دادم.
این خدمات شامل: واحد دریافت سفارشات از کارخانه، واحد دریافت پروفورما از تولیدکننده خارجی و ثبت سفارش برای فروشنده، واحد تخصیص ارز و گشایش اعتبار، واحد بیمهٔ داخلی و بینالمللی، واحد قراردادهای پروژهها، واحد حمل و نقل خارجی، واحد ترخیص و گمرکات، واحد حمل داخلی و تحویل جنس به کارخانه.
در طول این مدت، هم کیفیت لاستیکهای دنا بالا رفت، هم فروش آن به سودهای میلیاردی رسید.
سهام اصلی این شرکت متعلق به بریجستون ژاپن بود که سازمان صنایع ملی آن را خرید و نامش را به دنا (نام کوهی در شیراز) تغییر داد.
ناگهان در اوج سودآوری تصمیم گرفتند شرکت دنا را خصوصیسازی کنند. آن را به مزایده گذاشتند و نهایتا تشکیلاتی به نام «بنیاد فاطمیه قم» برنده شد.
بعدا مشخص شد که مزایدهای در کار نبوده و این بنیاد از طریق روابط، صاحب شرکت شده. برای فروش شرکت دنا صد میلیارد تومان قیمت گذاشته بودند…
بنیاد آن را به ده میلیارد تومان دریافت کرد. ده میلیارد را هم قسطبندی کردند ماهی یک میلیارد تومان پرداخت شود…
بعد از پرداخت قسط اول، مابقی اقساط بخشیده شد و صاحبان جدید شرکت همان قسط اول را هم از نقدینگی شرکت پرداخت کردند. یعنی سازمان صنایع ملی شرکت دنا را به بنیاد فاطمیه قم هدیه کرد.
بنیاد فاطمیه قم هم سه کار کرد:
1⃣ ساختمان دفتر مرکزی دنا در انتهای خیابان جردن را تخریب و به یک برج تجاری تبدیل کرد. (این دفتر، معماری زیبایی داشت که میتوانست تبدیل به موزه شود ولی تخریب شد. یکی از سکانسهای فیلم «عروسی خوبان» ساخته محسن مخملباف در همین محل فیلمبرداری شد)
2⃣ لاستیک با کیفیت و سودآور دنا به لاستیک بیکیفیت و زیانده تبدیل شد و شرکت دنا در بورس به لیست سیاه رفت…
3⃣ اخراج کارشناسان، مدیران و مهندسان در دستور کار قرار گرفت. که یکی از آنها هم من بودم…
فردی هم که رئیس بنیاد فاطمیه قم بود، محمد یزدی بود. (رئیس سابق قوه قضائیه)
از مدیریت شرکت، شکایت کردم. قوه قضائیه دو سال من را دواند. بعد از دو سال، قاضی پرونده به من گفت: “حق با توست ولی من نمیتوانم به نفع تو رأی صادر کنم. یا رضایت بده پرونده مختومه شود، یا مجبورم علیه تو رأی صادر کنم.”
علت را که پرسیدم گفت: کسی که تو علیهاش شکایت کردی (محمد یزدی) رئیس قوه (دری نجفآبادی، رئیس وقت دیوان عدالت اداری) اگر به نفع تو رأی دهم بازنشستگی من خراب میشود.
من هم گفتم رضایت نمیدهم و تو هم هر کاری که میخواهی بکن. و فیالبداهه این جمله به زبانم آمد و به او گفتم:
“تو صادقترین بیشرف این مجموعه هستی.”
و دیگر نه او را دیدم، نه شرکت را، نه یزدی را.
قاضی بازنشسته شد…
شرکت دنا به فنا رفت…
یزدی هم مُرد…!
.
خاطرات هاشمی رفسنجانی از واگذاری لاستیک دنا و انحصار صادرات چوبهای جنگلهای شمال به آیتالله یزدی…
اعتراف هاشمی رفسنجانی به «مُلاخور» شدن کارخانه لاستیک “دنا” و جنگلهای شمال توسط ملا یزدی…
از مقام رهبری اجازهاش را گرفتهاند كه برای خواهران دانشكده علوم قضايی میخواهيم بزنيم در قم.
چيز خوبی است كه خواهران هم در آن فضا حضور داشته باشند، اگر متهمی از خواهران بود از او بازجويی كنند و از اين حرفهای اينطوری…
خلاصه نظر آقا را گرفتند كه اين دانشكده تأسيس شود.
آقا استقبال كردند و مجوز صدور دانشكده را دستورش را دادند.
مؤسسه اين دانشكده بلافاصله بعد از گرفتن مجوز رفتند دنبال ساپورتهای مالیاش…
نوشتند جناب آقای نعمتزاده، محبت فرماييد در جهت حمايت از تأسيس اين دانشكده، كارخانه لاستيک دنا را كارشناسی كنيد جهت اين دانشكده…
كارشناسی رسمی دادگستری را آوردند، چون آقايانی كه اين مؤسسه را تأسيس كرده بودند در دستگاه قضايی هم بودند، آن كارشناسان رسمی دادگستری هم میترسيدند كه قيمتی تعيين كنند كه به اينها بر بخورد، حتماً بايد قيمتی میگفتد كه خوش به حال اينها بشود، زدند ۱۲۶ميليارد. در صورتی كه ما معتقديم ۶۰۰ميليارد هم بالاتر بود…
تازه ۱۲۶ميليارد كه ويلاهايش در شمال را نزدهاند، اصلا در آمار نياوردهاند…!!
زمينهای شيرازش را در آمار نياوردهاند…!!
پول نقد موجود در حسابش را هم در آمار نياوردهاند…!!
اينطوری به ۱۲۶ميليارد واگذاری کردند…!!
آن آقا نامه نوشتند كه آقای نعمتزاده:
محبت كنيد تخفيف منظور فرماييد…
آقای نعمتزاده هم نوشتند ۵۰درصد تخفيف…
دوباره نوشتند كه محبت كنيد تخفيف ديگری منظور بفرمایید…
خلاصه پنج بار نامهنگاری انجام شده،
معدن ۱۲۶ميلياردی به ۱۰ميليارد واگذار شد…
بعد از آن دوباره نوشتند كه ما حالا امكان پرداخت اين پول را نداريم، ترتيباتی فراهم نماييد تا امكان پرداخت اين پول برای ما فراهم شود…
نوشتند كه ۸۰ درصدش را اقساط بلندمدت و ۲۰ درصد، يعنی ۲ميلياردش را هم نقدی پرداخت كنيد…
گفتند؛ ما آن ۲ميليارد را هم نداريم نقدی بدهيم، ما بررسی كردهايم كه اموال كارخانه لاستيک دنا به اين مقدار میرسد، از شما مهلت میخواهيم كه اينها را بفروشيم تا بتوانيم اين پول را بدهيم…
گفتند كه؛ باشد، سفتهای ارائه بدهيد به مدت ۹ ماه و ما اين را نقد از شما مییپذيريم…
گفتند؛ آقا پول هم نداريم كه سفته بخريم…!
نوشت كه؛ آقای محمدتقی بانكی، مديرعامل سازمان صنايع ملی ايران، ۲۳ميليون تومان از صندوق سازمان صنايع ملی ايران برداشت كنيد و سفته بخريد، برويد آيتالله فلانی و فلانی امضا كنند و كارخانه را تحويلشان بدهيد…
و بعد از چند وقت ديديم كه كارخانه هم در بورس فروخته شد…
اين بود که عرض كردم لاستيک دنا، مال آقای يزدی بود…
آقای محمد يزدی رئيس قوه قضاييه در زمان رياستش و آقای محمدعلی شرعی نماينده خبرگان استان قم.
… مجدداً آقای يزدی برمیدارد مینويسد كه؛ جناب آقای فروزش، حميد ما بيكار است، ترتیبی اتخاذ فرماييد كه از جنگلهای شمال جهت صادرات چوب بهرهمند گردد…
آقای حميد يزدی، پسر آقای يزدی، مديركل حوزه رياست قوه قضاييه بود در آن مقطع و متأسفانه جنگلهای شمال را اينطوری به تاراج بردند و رفتند…
.
.