امروز اول اسفند، سالروز امضای قرارداد ترکمنچای می باشد.
اگر از من بخواهند سیاهترین و سرنوشت سازترین روز تاریخ معاصر ایران را تعیین کنم خواهم گفت همین روز عقد قرارداد ترکمنچای!.
چون براساس آن قرارداد، تنها بخشی از قلمرو ایران جدا نشد بلکه در تمام حوزه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی اخلاقی…کمر ایران شکست و پس از آن، دیگر چنان اسیر سرپنجه دو قدرت استعماری روس و انگلیس شد که هرگز نتوانست کمر راست کند!
کالاهای روسی و انگلیسی بازارهای ایران را تسخیر کرده ریشه های تولید ایرانی را خشکاند…
اوضاع چنان شد که نیم قرن پس از آن، حتی قویترین شاه قاجاری ناصرالدین شاه، افسوس میخورد که بدون رضایت روس و انگلیس، نمیتواند به شمال و جنوب کشورش سفر کند!
و یکصد سال پس از آن قرارداد به دوران احمدشاه چنان شد که احمدعلی سپهر(مورخ) مینویسد :
«دخالت بیگانگان در امور ایران بجایی رسیده که در 1914روسها در قزوین و تبریز از مردم مالیات می گرفتند!»
و اینها همگی از تبعات آن شکست و ترکمنچای بود. پس، بیهوده نبوده که فردریک انگلس گفته بود:
«قرارداد ترکمنچای ایران را دست نشانده و مستعمره روسیه ساخته است…»
اما باید اضافه کنم که آن قرارداد اگر امضا نمی شد چیزی بنام ایران باقی نمی ماند چون قوای روسی تا نزدیکی زنجان آمده بود و ژنرال پاسکویج به تزار نامه نوشته خواهش می کرد که به او اجازه دهد تا بسوی تهران حرکت کرده پایتخت ایران را بگیرد!
باید بگویم که مسبب اصلی آن شکست و شوربختی پس از آن، همان مراجع و کسانی بودند که بی خبر از قدرت حریف، بر طبل جهاد و جنگ کوبیدند و جنگ را بر شاه قاجاری تحمیل کرده و دور دوم جنگهای ایران و روسیه را آغاز کردند…
شاید برای نسلهای آینده ایرانی مایه عبرت گردد که بدون در نظر گرفتن توازن قوا، از سر احساسات و خیالات هرگز دگربار با شاخِ هیچ گاوی در نیفتند!
روسها در تمام جبهه ها پیروز شده از ارس گذشته به شهرهای آذربایجان سرازیر شدند…
وقتی ولیعهد عباس میرزا از خوى عازم تبریز بود در بین راه، خبر وحشتناک ورود قواى روسیه به تبریز را شنید.
پایتختش به اشغال دشمن در آمده، مردم و کل پادگانش و حتی زنان و فرزندانش نیز اکنون در تحت تسلط قوای روسی بودند!.
واتسن، وضع و حال رقت بار ولیعهد شجاع و شوربخت ایرانی را پس از شنیدن خبر تسخیر تبریز توسط دشمن، چنین به تصویر میکشد:
«یأس و حرمان ناشى از این خبر را از لحاظ ولیعهد میتوان تصور کرد چون زنان و فرزندانش در تبریز بودند، قصر او، توپخانه او و مهمات نظامى او در این شهر بود، از اسب پیاده شد و بى درنگ از سرجان مکدونالد وزیر مختار انگلیس تقاضا کرد یکى از افسران خود را براى ترتیب مصاحبه اى بین والاحضرت و ژنرال پاسکویچ بفرستد و هنگامى که نگران، زیر سایه درخت بیدى نشسته بود از نماینده ما درخواست سه هزار تومان وام کرد تا خرجهاى جارى خود را پرداخت کند، افسر انگلیسى فورى وجه را پرداخت ولى فرمانده روسی نسبت به شاهزادهِ گرفتار، ادب و نزاکتى ابراز نکرد…
زیرا ژنرال پاسکویچ از قبول مصاحبه پیشنهادى ولیعهد امتناع ورزید و او چاره اى نداشت جز اینکه آن توهین را تحمل و به سلماس عقب نشینى کند و در انتظار خاطر طرف فاتح بماند!»
(سالهای زخمی:ص487)
و این، ماحصل در افتادن با حریف پرقدرت بود…!
حالا حریف تا میانه آمده، درست بر روی سینه ما نشسته بود و بند بند ترکمنچای را اصرار میکرد و بزور تحمیل میکرد!
و این قرارداد بین یک فاتح با یک مغلوب بود و قائم مقام فراهانی مغز متفکر ایرانی که به دستور عباس میرزا بر سر بندهای ظالمانه قرارداد با روسها چانه می زد و حریف زیر بار نمی رفت، از سر تحسر گفت:
«.. خدا روى جنگجویان ایران را سیاه کند که جنگ به راه انداختند و در میدان نایستادند. دو سال است مرارت با ماست و باز راحت و فراغت با آنها…»
جدایی کامل شهرهای آنسوی ارس و همچنین غرامت کمرشکن ده کرور که بر ایران به عنوان آغاز کننده جنگ، تحمیل گردید کل خزانه را تهی ساخت.
شهرهای آنسوی ارس جدا شد و شهرهای اینسوی ارس نیز که تا زنجان در اشغال روسها بود حتی پس از عقد ترکمنچای نیز تخلیه نمی کردند روسها تضمینی میخواستند برای پرداخت به موقع اقساط غرامت! و تضمین نبود…
کارد چنان به استخوان رسید که عباس میرزا مجبور شد طلاجات و جواهرات خانواده اش را نیز بفروشد و حتی به کسر نصف حقوق سالیانه اعضاى دستگاه خود پرداخت!…
و بالاخره در این روز، قرارداد توسط طرفین امضاء گردید.