در کتاب «نبرد من» آمده است:
«رهبر باید سخنوری برجسته و مبلغی بزرگ باشد، رهبر باید شور و اشتیاق تودهها را بیدار کند و در عین حال بتواند آنها را سر جای خود بنشاند».
در این باور، رهبر کسی نیست که خردها را به تکاپو وادارد؛ بلکه کسی است که قادر باشد، شور و حماسه خلق کند و با یک فرمان، بساط شرارت را برچیند.
«فاشیسم» انسانهای خردمند و آگاهیبخش جامعه را دشمن میدارد؛ چرا که «خواست فاشیسم، متقاعد کردن انسانها نه با استدلال نظری؛ بلکه با افسانه، اسطوره، وجد و خلسه احساسی است».
فاشیستها تبلیغات خود را بر عناصر غیر عقلانی متمرکز میکنند و در پی برانگیختن احساسات تودهها هستند و در این راستا از شخصیت های حماسی تاریخی استفاده میکنند.
لذا تفکر فاشیستی، ازجنبه های مختلف نظری غنی نیست و حتی «انقلاب فاشیستی هیچگاه یک انقلاب اقتصادی نیست؛
بلکه انقلابی معنوی است» و بیشترین ارزش را کسی دارد که توانایی دست زدن به هر عمل بیپروایانهای را در خدمت رهبر خود داشته باشد.
«این ایدئولوژی خود را منجی بشریت میداند».
از این روست که فاشیسم از اساس نوعی سردرگمی تئوریک اقتصادی دارد و سرمایهداری و سوسیالیسم را با هم در میآمیزد و خود را پایبند به هیچ کدام نیز معرفی نمیکند.
به طور کلی «مفاهیم اصلی فلسفه فاشیستی، رهبر و مردم است و نهادها اهمیت چندانی ندارند». در نگاه فاشیستی «پارلمان نباید حق قانون گذاری داشته باشد؛ بلکه باید صرفاً از نقش مشورتی برای رهبر برخوردار باشد» و این در حالی است که «تنها تعداد اندکی شخصیتهای برجسته و تعداد انگشت شماری افراد دارای استعداد رهبری وجود دارند که میدانند، چگونه باید ملت را رهبری کنند، در میان آنها یک نفر یک رهبر مقتدر باید قدرت اصلی را داشته باشد».
یک نکته بسیار جالب این است که آنها تاکید بسیار زیادی بر تفاوت دو جنس زن و مرد دارند و برداشت «تفاوت مکمل میان دو جنس» را به حادترین شکل ممکن مطرح میکنند؛ چرا که «مرد، شجاع و قوی و زن، ظریف و مادرگونه» تلقی میشود تا در نقشهایی که کاملاً متفاوت و تبعیض آمیز به نظر می رسد، هر دو جنس بتوانند، مکمل یکدیگر و در خدمت اهداف ستیزه جویانه فاشیسم باشند. نقش محوری یکی زاییدن و دیگری برای رزمیدن.
فاشیستها از سویی برخوردی تحقیرآمیز با مردم دارند و آنها را ناتوان از تشخیص و فاقد قوه تحلیل میدانند، از سویی برای پیشبرد مقاصد خود به نمایش احساسی توده وار و فرمانبردارانه آنها نیازمند هستند تا خود را مردمی جلوه دهند؛
حکومتی مردمی با مردمی پرشور و حماسه آفرین؛ لذا تنها راه مقابله با این تفکر خطرناک، خردورزی و تشویق جامعه به خرد و پرهیز دادن از کنشگریهای مبتنی بر شور و احساس مقلدانه و تهی از عقلانیت است.