➖ بنیان گذار روشن فکری اسلامی سیدجمال الدین اسدآبادی است.
اگر بحث روشنفکری دینی را به روشنفکری اسلامی منحصر کنیم و کاری به جهان مسیحیت، جهان یهودیت، دنیای آیین هندو و… نداشته باشیم، آنوقت باید عرض کنم روشنفکری اسلامی، روشنفکری دینی در ممالک اسلامی، که تقریبا میتوان گفت بنیانگذارش سیدجمالالدین اسدآبادی است.
➖پروژه روشنفکری دینی روی هم رفته زیان بار بوده است.
از آن زمان تا الان، روشنگریها فواید و سودهایی برای جوامع اسلامی داشته، ولی اگر بخواهیم در باب ریشه روشنفکری اسلامی داوری کنیم و بگوییم این جواب، این فواید، این مزایا و این سودها را که در شاخوبرگهای این روشنفکری دینی میبینیم، کنار بگذاریم و بگوییم آیا اصلا این پروژه روی هم رفته پروژهای سودمند یا زیانمند بوده، به نظر من زیانمند بوده است. به اعتقاد من روشنفکری دینی پروژهای ناموفق است. استفادههای جنبی و فرعیاش به کنار که البته من منکرشان نیستم، ولی در مجموع ناموفق بوده است. چرا؟ برای اینکه میخواهد روشنفکری را با دین و دینورزی و دیانت جمع کند.
➖از پروژه روشنفکری دینی نه مؤمنان راستین راضیاند و نه مدرنهای راستین
نتیجهاش این شده که از مجموع مساعی روشنفکران دینی، نه مؤمنان راستین راضیاند و نه مدرنهای راستین. نه دل این به دست آمد، نه دل آن. یک انسان مدرن امروزی میخواهد ارجاع همه چیز به استدلال باشد و میبیند در آثار روشنفکران دینی چنین چیزی نیست. بنابراین، راضی نیست. یک مؤمن راستین دلش میخواهد سخن خدا، رسول خدا، ائمه دین و پیشوایان دینی را بدون اینکه بخواهیم در آن چونوچرا کنیم، بپذیریم، اما روشنفکر دینی به دلیل عقلانیتی که میخواهد به آن التزام داشته باشد، چونوچراهایی میکند. ازاینرو، روشنفکر دینی نمیتواند هیچکدام را راضی کند. به خاطر اینکه اساساً این دو طرز زندگی است؛ یک طرز زندگی متدینانه، یک طرز زندگی فیلسوفانه، یک طرز زندگی عارفانه و یک طرز زندگی لذتجویانه داریم؛ اینها طرزهای زندگی مستقل از هماند. وقتی بخواهید بعضی از اینها را با هم مخلوط کرده و از آنها آمیزه و ممزوجی ایجاد کنید، این آمیزه و ممزوج هیچ عیبی که نداشته باشد، اولعیبش این است که ناسازگار است و اجزایش با هم تنافی دارند.
➖این پروژه آدم های دوزیست ایجاد می کند.
…[از پروژه روشنفکری دینی] چیزی درست میشود که آدمهایی دوزیست ایجاد میکند که اینها واقعا نه از فواید ایمانِ صرف و نه از فواید عقلانیتِ صرف برخوردارند. از فواید هر دو بیبهره میشوند. این دوزیستی به نظر من درست نیست. شما باید تشخیص دهید سبکهای زندگی وجود دارد که عارفانهاند. هر عیبی داشته باشند، لااقل در درون خودشان سازگارند. سبکهای زندگی مؤمنانه یا متدینانه نیز وجود دارد و باز هر عیبی داشته باشند در درونشان یک سازگاری اجمالا دارند. سبکهای زندگی فیلسوفانه هم وجود دارد که فقط بر اساس عقلانیتاند؛ آنها هم سازگاری در درونشان وجود دارد. سبکهای زندگی دیگری نیز وجود دارد و تا این حد متأملانه نیستند که روی آنها تأمل کرده باشند که آیا بر اساس فلسفه باشند، یا بر اساس عرفان یا دین. ولی به هر حال، این سبکهای زندگی هر عیب و نقصی داشته باشند، سازگاری درونی در درون هر کدامشان بهصورت جداگانه هست، اما اگر خواستید دو تا از اینها را با هم مخلوط کنید، سازگاری درونی از دست میرود. این است که میبینید روشنفکران دینی ما چقدر باید دستوپا بزنند. هر روز باید یکجا را تعمیر و مرمت کنند. وقتی یکجا را تعمیر میکنند، پارگی دو جای دیگر ظاهر میشود. میخواهند پارگیها را رفو کنند، سه پارگی دیگر ظاهر میشود و دائما مشغول به این رفوکردنها و تعمیرکردنها هستند و هیچ وقت هم این مشک بیسوراخ نیست. یک سوراخ را میبندید، سه سوراخ دیگر پیدا میشود.
➖روشنفکران دینی کمک های فرهنگی به جامعه ما کرده است اما اصل پروژه ناموفق است.
من از سال 77 که به این نکته پی بردم و واقعا این نکته برایم وجدانی شد، به نظرم آمد صداقت اقتضا میکند که بگویم این پروژه شدنی و امکانپذیر نیست و دنبال کار دیگری بروم. حالا غرضم این است که من میپذیرم که روشنفکران دینی کمکهای فرهنگی به جامعه ما کردهاند و شکی ندارم، اما اینکه اصل پروژهشان موفق باشد، نه. مثل این است که شما اینجا سفره پهن کنید، دو یا سه غذای اصلیتان واقعا خوب نباشد، اما سالاد و ماست و تکه نانی باشد که بتوان از آنها استفاده کرد. از این فرعیات پروژه روشنفکری دینی میشود استفاده کرد، ولی در اصل نه.