.
۱۲۰ سال بود که مغولها هر چه میخواستند در ایران میکردند و جنایتی نبود که از آن چشم پوشیده باشند، از کشتن صدهزار نفر در یک روز بگیر تا تجاوز و غارت، به قول جوینی تاریخنویس:
هر کجا صدهزار خلق بود…
صد کس نماند!
برخی از قبایل مغول پس از فتح ایران ساکن خراسان شدند ولی چون بیابانگرد بودند در شهرها زندگی نمیکردند، مغولها همه حقی داشتند و مجاز بودند هر که را خواستند بکشند، به هر که خواستند تجاوز کنند و هر چه را خواستند غارت کنند، ایرانیان برایشان برده نبودند، احشام بودند!
در تاریخ دورهٔ مغول همه چیز باور نکردنی است، چنان یأسی میان مردم ایران وجود میداشته که حتی در برابر کشتن خودشان هم مقاومت نمیکردند!
ابن اثیر مینویسد:
یک مغول در صحرایی به هفده نفر رسید و خواست همه را با طناب ببندد و بکشد، هیچکس جرات نکرد مقاومت کند جز یک نفر که او را کشت!
همه چیز از یک روستا شروع شد:
داستان از روستای “باشتین” و دو برادر که همسایه بودند شروع میشود، چند مغول بیابانگرد به خانهٔ این دو میروند و زنان و دخترانشان را طلب میکنند، بر خلاف ۱۲۰ سال گذشته، دو برادر مقاومت میکنند و مغولان را میکشند!
مردم باشتین اول میترسند ولی مرد شجاعی به نام عبدالرزاق دعوت به ایستادگی میکند، خبر به قریههای اطراف میرسد، حاکم سبزوار مامورانی را میفرستد تا دو برادر را دستگیر کنند، عبدالرزاق با کمک مردم روستا ماموران را میکشد. در نهایت حاکم سبزوار سپاهی چند صد نفره را به باشتین میفرستد، ولی حالا خیلیها جرأت مقاومت میکنند، عبدالرزاق فرمانده قیام میشود.
در چند روستا، مردم مغولان را میکشند و خبرهای مغولکُشی کمکم زیاد میشود…
عبدالرزاق، نام سربداران بر سپاهیانِ از جان گذشتهاش میگذارد، فوجفوج مردمان بهستوه آمده از ستم مغولها به باشتین میروند تا به عبدالرزاق بپیوندند و در برابر سپاه ارغونشاه (حاکم سبزوار) بایستند!
عبدالرزاق بر ارغونشاه پیروز میشود و سبزوار فتح میگردد، پس از ۱۲۰ سال ایرانیان بر مغولها فائق میشوند، آن روز قطعاً پرشکوه بوده است!
طغایتیمور ایلخان مغول، یک ایلچی مغول را میفرستد تا سربداران از او اطاعت کنند، سربداران او را میکشند و از طغایتیمور میخواهند که اطاعت کند، سربداران به جنگ او میروند و طغایتیمور را شکست میدهند و این نقطهٔ پایان ایلخانان مغول است!
و این همان لحظهای است که “سیف فرغانی” شاعر قرن هشتم انتظارش را میکشد و میسراید:
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد/
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن کند خراب/
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باغ خزان نکبت ایام ناگهان/
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام/
بر حلق و دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز/
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد/
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت/
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست/
گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت/
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت/
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن/
تاثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید/
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان/
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم/
تا سختی کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتی/
این گل ز گلستان شما نیز بگذرد
آبیست ایستاده در این خانه مال و جاه/
این آب نا روان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست/
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
.