خانه / اخبار مهم روز / ایران / گلرخ ایرایی:ضرورت مبارزه علیه اعدام 

گلرخ ایرایی:ضرورت مبارزه علیه اعدام 

گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین در یادداشتی تحت عنوان «ضرورت مبارزه علیه اعدام» نوشته است که کشتار و اعدام سنگ بنای جمهوری اسلامی است و ما باید مقابل این حکم، بایستیم. این زندانی سیاسی در ادامه تاکید کرده که مخالفت با اعدام تحت هر شرایطی باید به عنوان یک مسیر و هدف مشترک عمومی، فارغ از دیدگاه سیاسی در نظر گرفته شود. گلرخ ایرایی نوشت: «اگر نتوانیم به مخالفت همه‌جانبه با کشتار سیستماتیک بایستیم، تنها بر طبل بیهودگی کوفته‌ایم و دستاوردی در میان نخواهد بود جز برای رژیم که از آن بهره می‌برد.» گلرخ ایرایی در بخش دیگری از یادداشت خود نوشت: «باید از هر جایگاهی که هستیم، به‌عنوان فعال سیاسی، منتقد یا مخالف و حتا شهروندی که خود را غیرسیاسی خطاب می‌کند، حکم اعدام را از هر مکتبی که صادر شده باشد، محکوم کنیم.»

متن کامل نامه:
بسیاری از ما جامعه‌ی حدودا ۹۰ میلیونی ایرانی در داخل و خارج از مرزهای تعیینیِ ایران، به گونه‌ای عمل می‌کنیم که به ذهن متبادر می‌شود ضرورت و چراییِ مبارزه علیه اعدام را درک نکرده‌ایم. نقطه‌ی پیوند ما جامعه‌ی متکثر معترض در ایران نیز، با دیدگاه‌ها و نگرش‌های سیاسی و عقیدتی مختلف و گاه در تضادهای عمیق با یکدگر، سرنگونی حکومتی است که سنگ بنای اولیه‌اش با کشتار و قتل سیستماتیکِ مخالفان گذاشته شده و با گذشتِ بیش از چهار دهه همچنان روزانه چندین نفر را به دار می‌آویزد و بیش از ۷۰ درصد اعدام‌های جهان را در سال‌های اخیر به خود اختصاص داده است.

چرخه‌ی ستمی که در کنار فقر اقتصادی که ریشه و زاینده‌ی فلاکت امروزمان است، در ترویج فقرِ آگاهی نیز همواره کوشا بوده و از ابتدا با از بین بردن احزاب و ارگان‌هایی که می‌توانست به ارتقای همه‌جانبه‌ی درک و آگاهی عمومی منجر شود، فضای جامعه را تک‌قطبی نمود و هر آنچه به سود طبقه‌ی حاکم بود را از طریق آموزش و تبلیغات نهادینه کرد.

رژیمی که از ابتدا با قبضه‌ی صندلی قدرت و با کشتار بی‌محاکمه‌ی وابستگانِ رژیم ساقط شده‌ی پیشین و متعاقبِ آن با تیرباران و سربه‌دار کردنِ انقلابیون، حیات سیاسی خود را آغاز کرد و طی یک دهه، خونین‌ترین برگِ تاریخ ایران را که ورق نمی‌خورد مگر به افشای حقایق، رقم زد و تا امروز که مجال این گفتگوست بر همان شیوه به پیش می‌تازد.

زیستن با محکومینِ به مرگ و داشتنِ رابطه‌ای تنگاتنگ با آنان در زندان‌های جمهوری اسلامی، ضرورت پافشاری بر لغو حکم اعدام را دوچندان می‌کند. تجربه‌ی به قتلگاه رفتن هم‌بندیانم در زندان‌های قرچک ورامین و آمل و بُهت و بیدار ماندن و شمردن دقایق با اویی که در سلول انفرادی شب را برای پایانی تلخ و خوف‌انگیز به صبح می‌رسانید، مرا به دیگری ای بدل کرد که پیش از آن نبودم. در چنین شب‌هایی و پس از چنین رفتن‌ها و دیگر باز نیامدن‌ها، چیزی در ما کُشته می‌شود که جایگزینی ندارد جز خشم و نفرت؛ که توسط جمهوری اسلامی به وسعت تمام ایران و با هر سحرگاه بر چوبه‌های دار در حال تکثیر است.

گام نخست در مبارزه علیه اعدام، در تفکر و نگرش ما به این پدیده‌ی ارتجاعی نهفته است.

اعدام قتل سیستماتیک است و توسط دولت، توسط حکومت و توسط اویی که بر مسند قدرت تکیه زده اعمال می‌شود.

برای مخالفت با اعدام باید از سوال همیشگیِ «چه‌کار کرده بود؟» در مورد محکومینِ به مرگ عبور کنیم. اگر اعدام را محکوم می‌کنیم، نباید به دنبال چراییِ محکومیتِ اویی باشیم که به قتل گاه برده می‌شود. برای لغو حکم اعدام، باید بتوانیم پیش از برانگیخته‌شدن هر تصوری در ذهنمان صدور این حکم را برای هر فردی که عملی حتا مجرمانه از او سر زده است و در دورترین نقطه از ما ایستاده است و هیچ همسویی و اشتراکی با ما ندارد را نیز محکوم کنیم. اگر اعدام و قتل حکومتی را محکوم می‌کنیم باید جسارت محکوم کردن حکم مرگِ قاتل، متجاوز، آدم‌ربا، سارق مسلح و محکومین مواد مخدر را نیز داشته باشیم. افرادی با جرائمی که هر یک به نوبه‌ی خود باز تولید سیستم و محصول محرومیت‌های تحمیل شده بر جامعه هستند و به‌جای آسیب‌شناسی که عموماً نتایج آن، بخش عمده‌ی دلایل بروز بزه را به‌سوی سیستم نشانه می‌رود، به دار مجازات آویخته می‌شوند.

اگر نتوانیم به مخالفت همه‌جانبه با کشتار سیستماتیک بایستیم، تنها بر طبل بیهودگی کوفته‌ایم و دستاوردی در میان نخواهد بود جز برای رژیم که از آن بهره می‌برد.

در فضای سیاسی ایران و در بین محکومینی که به جهت فعالیت سیاسی و مبارزه با رژیم به مرگ محکوم شده‌اند نیز حمایت‌ها با سویه‌ی سیاسی شدت و قلت می‌یابد. روال است حمایت از محکوم به مرگی که با ما در نسبتی سیاسی و ایدئولوژیک قرار دارد و بسیار روال است سکوت در برابر احکام مرگ برای افرادی که در تضاد سیاسی یا ایدئولوژیک با ما قرار دارند. گاه این تخاصم به کوبیدن بر طبل رسوای جور و ستم ختم می‌شود و ما را به آنی بدل می‌کند که به انکار او بر خواسته بودیم.

هر یک از ما مخالفانِ رژیم، با شیوه‌ی خود به برچیدن بساط ستم ایستاده‌ایم. برخی با تلاش برای ارتقای آگاهی اجتماعی در لایه‌های زیرین جامعه، برخی با مبارزه‌ی میدانی و در جنگی تن‌به‌تن. با هر سلاحی که در دست داریم، از قلم و پرچم سفید صلح تا برنده‌ترین و کاری‌ترین آن. با هر شیوه‌ای که به میدان آمده باشیم، اگر بر سر لغو اعدام به وفاقی در برابر ماشین کشتار حکومتی نرسیم، فردای بهتری در راه نخواهد بود.

این وفاق نه به معنای انحراف از مبنای مبارزه که کل ساختار ستم را هدف قرار می‌دهد است و نه نرم‌شدن از شیوه‌ها و اصول انقلابی‌ست.

ما بر شیوه‌های مبارزه‌ی انقلابیِ تمام‌عیار با استبداد واقفیم. مخالفت با اعدام نه‌تنها منافاتی با مبارزه با بنیانِ ستم ندارد، بلکه تلاش برای فروریختن یکی از ارکانی است که “قدرت” ، خود را بر آن سوار کرده و با آن اهدافِ خود را برآورده می‌کند.

نیروی انقلابی در طول تاریخ، از سده‌های پیش، در جغرافیای مختلف و با هر تباری که بوده، با هر ابزاری در برابر ستم قد علم کرد و لاجرم در مسیر مبارزه از هر شیوه‌ای برای غلبه بر نیروی حاکم استفاده کرد. محق‌بودن نیروی انقلابی بر استفاده‌ی به حق از هر ابزار و شیوه‌ای برای برچیدنِ بنیان ستم، تا زمانی است که صندلی قدرت را واژگونه کند. پس از سرنگونیِ دیکتاتور و نابودیِ ساختار قدرت، زمانی که نیروی انقلابی کنترل اوضاع را در دست گرفت، حذف فیزیکی مخالفان، به معنای بدل‌شدن به نقیضِ خود است.

باید از هر جایگاهی که هستیم، به‌عنوان فعال سیاسی، منتقد یا مخالف و حتا شهروندی که خود را غیرسیاسی خطاب می‌کند، این حکم را از هر مکتبی که صادر شده باشد، محکوم کنیم و با آن به مخالفت آشکار برخیزیم. نه مخالفتی سانتی‌مانتال و نمایشی و نه با گزینشِ افراد و اتهامات یا جرائمشان و نه با در نظر گرفتن نسبتِ محکوم با خود و تفکرمان. اگر نه بر فاجعه‌ای دامن زده‌ایم که فراتر از ریشه‌های استبدادی‌ست که بر تار و پود زندگی‌مان تنیده شده است.

فاجعه‌ای که در عمق آن رژیمی با هزاران کشته‌ی بی‌جنازه، با هزاران کشته‌ی بی‌مزار، با صفوف طویل مرگ و سحرگاهانی که از کشته‌ها پشته‌ها می‌سازند، هنوز پا برجاست و هنوز بخش بزرگی از جامعه‌ی زخم‌خورده و محرومیت کشیده‌ی تحت سلطه‌ی آن، به‌وقت برپاشدن چوبه‌های دار می‌پرسند: «چه کرده بود؟» تا انفعال و سکوتِ خود در برابر این حجم از جنایت را پشت عملِ احتمالاً مجرمانه‌ی سربه‌دار پنهان کنند.

تا لغو حکم اعدام و پایانِ حکومت‌هایی که بقایشان به مرگ مردم میسر است.

گلرخ ایرایی
مرداد ۱۴۰۳
زندان اوین