اگر یکی از محوری و مهمترین بخش فعالیتهای سیاسی در خارج از کشور، افشاء جنایات و تظاهرات علیه حضور عوامل و سران رژیم در خارج از کشور باشد طبیعی است که اعتراض به حضور عناصر کلیدی و دانههای درشت و پروار رژیم از اهمیت بیشتر و بالاتری برخوردار است. حضور سران رژیم در خارج- بخصوص در اروپا و آمریکا- را میتوان تلویحاً نوعی سرشماری و حضور و غیاب نمودن نیروهای مدعی مخالفت با رژیم نیز دانست که بطور واقعی و عملی، ظاهر و باطن و میزان کمیت و کیفیت مخالفت با رژیم آخوندها را در معرض دید همگان قرار داده و بطور موازی تفاوت مخالفت های سایتی و مجازی، با نوع واقعی و خیابانی را علنی میکنند!
در تظاهرات سه شنبه گذشته نیویورک علیه حضور روحانی در سازمان ملل، بجز حضور گسترده هواداران مجاهدین و شورا و چند تن از هواداران گروه اشرف دهقانی، از دیگر گروههای مخالف هیچ نشان و خبری نبود که نبود! گویی برای بسیاری از نیروهای اپوزیسیون در امریکا-بعنوان پایتخت و مرکز مخالفان رژیم در خارج-حضور در خیابانها و گرفتن پلاکادر و دادن شعار علیه عوامل آخوندها، اُفت وتنزل اشل و شخصیت و نوعی سبک شدن میباشد! البته غیبت ناموجه هر کدام از نیروهای غایب در صحنه، میتواند دلایل خاص خود را داشته باشند سلطنت طلبان ای بسا همچنان در ترافیک و سد رضا پهلوی مانده بودند و یا نیروهای چپ ها بدلایل تفرقه و چند دسته گی و نبود نفر و یا ملی-مذهبی ها احتمالاً بدلیل بد آمدن استخاره و اجتناب از دیوار به دیوار شدن با تظاهرات مجاهدین نیامده بودند! و شاید همگی در هماهنگی از پیش تعیین نشده و نانوشته، از موضع رقابت و حسادت میدانستند که در مقایسه با حضور اعلام شده و گسترده و متشکل مجاهدین و شورا، خواهی نخواهی حضورشان تحت الشعاع حضور آنها قرار خواهند گرفت بهمین دلیل شاید صلاح را در این دیدند که عطای حضور را به لقای غیبت ببخشند! صد البته همه این حدس و گمانها چیزی از ناموجه بودن غیبت نیروهای مدعی مخالفت با آخوندها، کم و کسر نمیکند! بدتر آنکه این غیبت بهترین بهانه را به عوامل رژیم در خارج میدهد تا به سران دیگر کشورها بگویند که: ما آنقدرها که مخالفین ما میگویند بد و مورد تنفر ایرانیان خارج از کشور نیستیم! ببینید از جمعیت بالای یک میلیون نفر ایرانیان مقیم آمریکا، چند نفر از آنها-بجز دشمنان خونی و عقیدتی پنجاه ساله ما یعنی مجاهدین- به تظاهرات علیه ما به خیابانهای نیویورک آمدند و همزمان عدم حضور دیگر نیروها در صحنه، این ادعای مجاهدین را که آنها تنها نیروی متشکل و سازمانیافته و جدی علیه رژیم هستند را به اثبات میرساند! مجاهدین و شورا-صرفنظر از هر نظر و انتقادی در مورد آنها- در نیویورک جور نیروهای غایب اپوزیسیون را بدوش کشیدند و یک تنه باعث حفظ حیثیت و آبروی نیروهای اپوزیسیون شدند! در رابطه با فهم دلایل کم کاری و بیکاری و بیعملی نیروهای اپوزیسیون بیجا نیست که به نقل قولی از کسینجر وزیر خارجه سابق آمریکا در مورد یکی از خصوصیات بارز مردم کشورهای خاورمیانه اشاره شود که میگوید: شرقی ها با حرف زدن و گرم گفتگو شدن در مورد مسایل سیاسی-اجتماعی، بنوعی احساس ختم موضوع و رضایت انجام عملی آنها را پیدا میکنند! جدا از هر غرض و مرض نهفته در گفته کسینجر به نظر میرسد که پیرِ کار کُشته سیاست و روابط بین الملل، با سالها تجربه در رفت و آمد و معاشرت با کشورهای خاورمیانه، کلاً حرف چندان بیربط و نامعقولی نمیزند و نمیتوان مطلقاً منکر وجود حداقل رگههایی از آن در ساکنان مغرور مشرق زمین شد! از جمله نمونه های بارز این احساس میتوان از گپ های سیاسی-اجتماعی در جلسات و گردهمایی خارج از کشور نام برد که در آن شرکت کنندگان در بحثها-ولو ناخواسته و ناخودآگاه- بنوعی احساس فعالیت عملی علیه آخوندها را میکنند! اینگونه نمونهها شاید شاهدی بر مثلی قدیمی باشد که گفتهاند وصف العیش، نصف العیش است و در اینجا شاید وصف مبارزه، یعنی نصف مبارزه!
در مورد تأثیر روانی حرف زدن در حالت روحی-روانی گوینده، به نظر میرسد که کلاً نفس حرف زدن و درد دل نمودن در مورد مسایل مختلف-بمثابه فعالیتی کلامی-ذهنی و تخلیه انرژی نهفته در آنها-کم و بیش در اغلب آدمها موجب نوعی احساس سبکی و آرامش میشود و این شاید همان رمز و راز نهفته در روانکاوی است که در آن مراجعین با حرف زدن و خالی نمودن خود و کیف پولشان، از فشار و زور و درد و رنج مشکلات خود کم میکنند!
در مورد اثرات ناخوش آیند «احساس رضایت انجام عمل بدون انجام آن» در فعالیت های سیاسی باید به نقش اینترنت و تلفن های هوشمند و دیگر وسایل ارتباطات جمعی، در تشدید و هیجانی و تصویری نمودن آن توجه داشت چرا که این وسایل اعجاب آور در صورت استفاده بی رویه و افراطی میتوانند فعالین سیاسی را در دنیای مجازی و در وبلاگها و وبسایتها و . . زندانی کنند!
در خلاصه و مفید ترین شکل گفتهاند که اینترنت فاصله زمان و مکان را به حداقل ممکن و تا مرز صفر رسانده است در دوران مشروطیت یک روزنامه منتشر شده در خارج، چندین ماه طول میکشید تا از اروپا به ایران برسد الان این عمل ظرف چند ثانیه صورت میگیرد ولی این سرعت اعجاب انگیز در تبادل اطلاعات- تا آنجا که به فعالیتهای عملی، واقعی و خیابانی برمیگردد-چیزی از هزینه فعالیت سیاسی- اجتماعی علیه حکومت آخوندها حداقل در خارج از کشور کم نکرده است!
بجز چند نیروی جدی و مبارز، دیگر گروههای اپوزیسیون خارج از کشور، بخشاً از تورم و زیادی تحلیگر و تئوریسین و فرمانده و همزمان از کمبود نیروی اجرایی و سرباز حاضر در صحنه و آماده بخدمت رنج میبرند و در سیلاب تفاسیر و تحلیل ها معلوم نیست چه کسانی و چه نیرویی قرار است تئوری و طرح و نقشه های روی میز مانده اپوزیسیون را اجرا کنند! و این در حالی است که در مقام مقایسه، بهترین و دقیق ترین تحلیل ها اگر ضمانت و نیروی اجرایی برای تحقق آن ها را نداشته باشند نهایتاً در کشوی میز تحلیلگران و یا در آرشیو سایتها خاک خورده و بایگانی و دفن خواهند شد!
تحلیلهای حتی درست به تنهایی در میدان سیاست کارایی نداشته و کافی نیست تحلیل موقعی سازنده خواهد بود که همزمان بتواند ابزار و نیروی کافی و مؤثر برای پیشبرد آنها و تأثیر و دخالت در روند رویدادها را داشته باشد در غیر اینصورت نهایتاً تحلیلگران تنها تماشاچی رویداد ها و مفسر آنها خواهند بود! بعنوان مثال در زمان روی کارآمدن خاتمی اغلب نیروها بدرستی تحلیل داشتند که خاتمی نه میخواهد و نه میتواند گرگهای وحشی رژیم را اهلی و اصلاح کند ولی تمامی این تحلیلهای درست-بدلیل کمبود ابزار و دخالت عملی-به تنهایی نتوانستند مانع هشت سال فریب و ماندگاری فتنه خاتمی گردند!
در خاتمه باید به یاد داشت که از جمله مهمترین وظیفه ایرانیان خارج از کشور، که از نعمت عدم زندگی تحت حکومت و سلطه آخوندها برخوردارند همانا افشای جنایات رژیم و دفاع از مبارزات مردم داخل میباشد تا رژیم آخوندها را در عرضه جهانی و در برابر وجدانهای بیدار بی آبرو کنند تا بتواند هر چه بیشتر اذهان عمومی را برای تغییر رژیم در ایران آماده نمایند! رژیم آخوندها متأسفانه تنها با تکس و توئیت و لایک کردن کامنت ها سرنگون نشده و سرنوشت و تکلیف نهایی مردم ایران با رژیم آخوندها تنها در خیابانهای ایران رقم خواهد خورد نه در سایتها و وبلاگها!
محمد هادی-آمریکا