بمناسبت سالروز پیروزی انقلاب مشروطه سلطنتی
ای کاش مشروطهخواهان پس از پیروزی و فتح تهران عفو عمومی میدادند و مغلوبشدگان را محاکمه نمیکردند.
معروفترین شخصی که به دست مشروطهخواهان اعدام شد شیخ فضلالله نوری بود. در این نوشتار به محاکمه و اعدام او میپردازیم.
جدای از مسئلۀ عقیدتی، رقابتی میان شیخ فضلالله و آقایان طباطبایی و بهبهانی وجود داشت که درگیری آنها در مشروطه نیز تا حدی به این رقابت بازمیگشت.
پس از اینکه مشروطه به پیروزی رسید شیخ فضلالله رفتهرفته با شعار «مشروعهخواهی» جنبشی ضدمشروطه ایجاد کرد و در هدایت محمدعلی شاه به سوی سرکوب مشروطهخواهان نقش محوری داشت و پس از به توپ بستن مجلس هم پرچمدار ضدیت با مشروطه ماند تا شاه اعلامیهای صادر کرد و گفت:
«چون مشروطیت خلاف شریعت است انصراف خود را از مشروطه اعلام میداریم».
اما آسیاب چرخید و مشروطهخواهان تهران را گرفتند.
شاه و درباریان به سفارتها گریختند، اما شیخ در خانه ماند با آنکه میدانست چه سرنوشتی در انتظارش است…
دادگاهی در میدان توپخانه برپا شد؛
دادگاهی که رؤسای تندروی مجاهدین مسئولش بودند. «ادعانامۀ» مفصلی علیه شیخ قرائت شد که چند بند آن را در ادامه میخوانیم:
هشت ماه اغلب خودت حاضر مجلس شورا بودی و با حضور شما و جمعی دیگر مواد قانوناساسی نوشته و تصحیح شد، چه شد ناگهان… ایجاد خلاف میان مردم نموده و علم مخالفت بلند کرده… [که] علت اولیۀ خونریزی پنجاه هزار نفر نفوس ایرانی بیگناه… گردید.
اگر این عنوان حرام بود چرا خود هشت ماه در استحکام آن کوشیدی و اگر حلال و واجب بود چرا با آن شدت مخالفت نمودی و مردم را به ضدیت با یکدیگر دعوت فرمودی؟
اگر شما مشروطیت را حرام دانستید، دیدید که عموم علمای مرجع تقلید عتبات و سایر بلاد ایران جز چند نفر ریاستطلب و دنیاپرست همه آن را واجب دانستند و اقلاً نُهعشر [= نهدهم] مردم ایران در طلب آن جان میدادند آیا ممکن است حرمت چنین چیزی مضر دین باشد؟
در واقعۀ میدان توپخانه… خود را رئیسالاسلام نامیده با مهتر و قاطرچی و ساربان و کلاهنمدیهای محلات و اشرار همدست شده چادر در میدان زده در حضور مبارک شما آن اشرار مستانه فریاد ما چایوپلوخواهیم مشروطه نمیخواهیم بلند کرده و همه قسم رذالت و فحاشی کردند و چند بیگناه را کشتند و به اشاره و سکوت شما از درخت آویخته چشم مقتولین را با خنجر در حضور عالی درآوردند…
آیا… توپ بستن به خانۀ خدا و قتل نفوس و هتک قرآن و زدن افترا و بهتان به وکلای پارلمان، این اعمال را حلال میدانستید یا خیر؟
آیا در حبس و زجر سادات و محترمین و به حلق آویختن مظلومین و حبس و زنجیر مردمان بیتقصیر و کشتن آن جمع کثیر محمدعلی میرزا را مصاب [= درستکار] یا مخطی [= خطاکار]؟
اگر مخطی میدانستید چرا نهی نکردید؟ اگر قدرت نداشتید چرا مثل ملت علم اعتراض و تحصن به حضرت عبدالعظیم و جمع نمودن مردم و جلوگیری از منکر و رفع فساد نکردید، بلکه با کمال خرمی و انبساط به تبریک رفته و اظهار شادمانی کردید و تأیید شدتهایی که کردند نمودید؟
آیا مشروطهطلب بودن چه گناهی بود که قاتل و قاطعالطریق و دزد و راهزن و زانی و شاربخمر و مرتکب هر معصیت بلکه هر کافر مرتد در امان بود و مشروطهخواه در امان نبود…
مردم برای خلاصی از شرور شما به زیر بیرق فرنگیان و کفار پناه بردند و به بلاد خارجه گریختند…
معذالک امان نیافتند، مثل دوستداران اهلبیت در زمان بنیامیه، شما گفتید مشروطهطلب واجبالقتل و کافر است.
آیا… نهعشر ایرانی… همه کفار و واجبالقتل هستند؟
چگونه کلاهنمدیها فریاد میکردند «ما دین میخواهیم و مشروطه نمیخواهیم»، با ایشان بودید، اما جمعی از ولایات که هر یک را اقلاً ده هزار نفر منتخب و متدین دانسته، ایشان را بابی، دهری و مخرب شرع مینامیدید؟
چرا محمدعلی میرزا را گول زده و مانع شدید که وفایی به عهد نکرده و سبب اینقدر خونریزی بزرگ در ایران و ویرانی هزارها دودمان، بلکه دخول خارجه به خاک ایران و توحش مردمان شدید؟.
میتوان گفت این محاکمه صوری بود و دادگاهی راستین نبود و حکم هم از قبل مشخص بود.
پس از قرائت ادعانامه سوال و جوابهایی میان سران محکمه و شیخ فضلالله ردوبدل شد.
شیخ ابراهیم که ادعانامه را قرائت کرده بود اعلام میکند طبق فتوا و حکم حججالاسلام نجف اشرف شیخ فضلالله مفسدفیالارض است.
یکساعته حکم اعدام صادر شد و بیدرنگ اجرا شد!
شیخ فضلالله در همان میدان توپخانه، درست همانجا که دو سال قبل بالای منبر مشروطهخواهان را بیدین نامیده بود اعدام شد. به گواه شاهدان هیچ ترس و عجزی از خود نشان نداد…