خانه / مقالات / صندوق عدالت ناصری…!علی مرادی مراغه‌ای

صندوق عدالت ناصری…!علی مرادی مراغه‌ای

‍ ‍

یکی از نتایج سفر اول ناصرالدین‌شاه به فرنگ، صندوق عدالت بود. او با نیتِ خیر آنرا در شهرهای ایران نصب کرد تا کسانی‌که شکایت دارند، خودِ شاه از شکایت‌شان اطلاع یابد و دادشان را بستاند. بقول المآثر و الآثار:

«صندوق عدالت به منزله زنجیر عدل نوشیروان هر کس عرضى داشت عریضه خود را در آن صندوق مى‌انداخت، هر هفته یکبار از نظر مبارک می‌گذشت و جواب صادر می‌شد…»
(المآثر و الآثار. ج۱، ص ۱۰۱)

در تهران صندوق را در میدان ارک و در شیراز در مسجد وکیل گذاشته بودند و در شهرهای دیگر نیز به همین ترتیب… هر هفته باز می‌کردند و شکایت‌ها را به توسط چاپار به تهران می‌بردند.
(فارسنامه ناصری، ج۱، ص ۸۴۶)

اما آن صندوق نتوانست جلوی تعدی حکام بر رعایا را بگیرد، چون قرن‌ها بر ستم خو گرفته بودند، بقول وقایع اتفاقیه:

«راه اداره کردن این ملت ایجاد وحشت است و شکم پاره کردن و سر بریدن و لاشه از دیوار آویختن، و این مردم، نانِ بخور و نمیرى می‌خواهند و امنیتى در حد گاوان و گوسفندان و در جامعه‌اى که سطح فهم و فرهنگ در این حد تنزل است، دم از آزادى و رفاه و مساوات زدن اگر بازى کردن با آتش نباشد حداقل آئینه‏‌دارى است در محلت کوران»(ص۱۹)  

در آن وانفسای استبداد و جهل، آن صندوق مانند گل گاوزبانی بود که می‌خواستند با آن سرطان را درمان کنند! تنها یک صندوق بود نه فرهنگسازی و نه هیچ چیز دیگر!

افراد نادان و جاهل به نوامیس شاه فحش نوشته در صندوق می‌انداختند!

در تهران بقول مخبرالسلطنه:
«از بس اراذل و اوباش، اراجیف در صندوق‏ انداختند، صندوق‌ها را کندند و موقوف شد»(خاطرات و خطرات، ص۷۵)

و به‌قول اعتمادالسلطنه:
«اعتمادالحرم کاغذ را می‌برد به‌شاه می‌دهد باز می‌کنند معلوم می‌شود سراپا فحش بوده»(روزنامه خاطرات، ص۶۸۴)

اما حاکمانِ جبار که از طرف خودِ شاه در ولایات گماشته شده بودند، خود بزرگترین مانع صندوق بودند، حاکمان ولایات نه براساس شایستگی بلکه در قبال پرداخت پولی به شاه، برای مدت معینی حاکم آن ایالت می‌شد و با شلاق، تسمه از گرده خلق می‌کشید تا اضافه بر پولی که به شاه پرداخته بود جمع کند!

به‌عنوان نمونه، ظل‌السلطان (پسر شاه) ۳۴سال حاکمِ ستم‌پیشه اصفهان بود، زمانی‌که صندوق عدالت در اصفهان نصب شد، مردم از ترس او به صندوق نزدیک نمی‌شدند و عرایض خود را در شهرهای زیارتی به صندوق می‌انداختند!

در شهرستان‌ها مدت‌ها گذشت، اما شکایتی به صندوق‌ها انداخته نشد! شاه مملکت خوشحال شد که:

«بحمداللّه اتباعش عریضه و شکایتى ندارند»(ایران و قضیه ایران، ج‏۱ ص ۶۰۴)

اما کاشف به‌عمل آمد که حاکمان در ولایات، افرادِ خود را در اطراف صندوق‌ها گذاشته‌اند تا هر کس که به صندوق‌ها نزدیک می‌شد، با پس گردنی و شلاق مواجه می‌گشت! پس، کسی جرأت نزدیکی به صندوق‌ها را نداشت!

آن صندوق‌ها را به‌درستی بر زنجیر عدل انوشیروان تشبیه کرده بودند چون در آنجا نیز، هفت سال و نیم گذشت و تنها خرى ناتوان خود را به زنجیر انوشیروان مالید!

هنگامی‌که عدالت از بالا و از صندوق بر نیامد، مانند همیشه، خشمِ مردم از پایین و از لوله تفنگ میرزا رضا کرمانی بیرون آمد!

قاتل در استنطاق خود گفته بود:
«سال‌هاست سیلاب ظلم بر عامه رعیت جارى است… مگر این مردم بیچاره بنده خدا نیستند؟! قدرى پایتان را از خاک ایران بیرون بگذارید، در بلاد قفقاز، عشق‌آباد و خاک روسیه هزار هزار رعیت بیچاره ایرانى ببینید که از وطن عزیز خود از دست تعدى و ظلم فرار کرده، کثیف‌ترین کسب و شغل را از ناچارى پیش گرفته‌اند… آخر این گله‌هاى گوسفند شما، مرتع لازم دارند که چرا کنند، شیرشان زیاد شود که هم به بچه‌هاى خود بدهند، هم شما بدوشید، نه اینکه متصل تا شیر دارند بدوشید، شیر که ندارند گوشت تن‌شان را بکلاشید»(وقایع اتفاقیه، ص۱۰)

و وقتی از قاتل پرسیدند دیگران به تو ظلم کردند، چرا شاه را کشتی؟! گفت: می‌خواستم به ریشه بزنم…

اما ریشه ظلم آنجا نبود که میرزا رضا نشانه گرفت، بلکه در پسِ ذهنِ میلیون‌ها رعایا بود.

و عدالت نه از لوله تفنگ که از دارالفنون و فرهنگ بیرون می‌آید، پس با قتل شاه، نه عدالت که ناامنی‌ها و هرج و مرج چنان شد که مردم بر امنیت دوران شاهِ شهید حسرت می‌خوردند و در تشییع جنازه‌اش چنان سنگ تمام گذاشتند که بقول افضل التواریخ:

«تمام اهالى شهر چنان بر سر و سینه می‌زدند که سنگ جماد به حالت ناله و فریاد مى‌آمد و در این چندین سال عمر، چنین شورش و عزادارى دیده نشده بود… اشخاصى را دیدم که به خود می‌زنند که اگر از ترسِ ملامت نبود، شاید خود را هلاک می‌کردند»(افضل التواریخ، ص۶۸)

آنان انترانی بودند که بی‌لوطی گشته بودند…