حاکمیت قانون و استبداد در تولید شهروند مجرم : فاطمه علمدار

در سال 1244 بود که ناصرالدین شاه به سپهسالار گفت«کتابچه قانون نظامیه»بنویسد.
و قبله عالم اول آن کتاب نوشت:
«بهترین قوانین است برای نظم قشون ایران»
38سال از عهدنامه ترکمانچای می گذشت و فکر کردن به علت شکست ایران شده بود تمرین هرروزه منورالفکران.
قبله عالم هم یحتمل وقتی این دستخط را می نوشت فکر می کرد رمز قدرت کشورها در قشون منظم است.

40 سال بعدش انقلاب مشروطه شد.
منورالفکران مفهوم وطن را کشف کرده بودند و به این نتیجه رسیده بودند که این وطن وقتی وطن می‌شود که مجلس شورا و قانونی داشته باشد که قدرت نامحدود شاه را محدود کند.

امضای مشروطه را که از مظفرالدین شاه گرفتند و نشستند به قانون نوشتن.
تازه فهمیدند مشروطیت فقط«محدود کردن قدرت»یک نفر نیست..
بلکه«توزیع عادلانه قدرت»بین همه است.

طوریکه«هم»هیچ شهروندی احساس بیقدرتی نکند..
و«هم»هیچ شهروندی فکر نکند قدرت نادیده گرفتن حقوق دیگران را دارد.
حالا آزادیخواهان باید تصمیم می گرفتند که آیا«وطن شدن وطن»می ارزد به اینکه مسلمان و غیرمسلمان و زن و مرد و نوکر و ارباب و فارس و غیرفارس،برابر باشند یا نه…

در این وانفسا بود که رضاخان شد وزیر جنگ و مدرسه نظام را تاسیس کرد که جوانان آموزش نظامی ببینند
و 4 سال بعدش ،قبل از تاجگذاری،قانون نظام وظیفه عمومی تصویب شد و قرار شد همه مردان 21 ساله ایرانی،2سال بروند خدمت سربازی..

رضاشاه داشت ارتش قدرتمند می ساخت..
مثل همه دولتهای مدرن دیگر
ولی نمی دانست که دولتهای مدرنِ قوی،به جز ارتش و وزارتخانه و کارخانه و جاده..
مردمان قدرتمندی هم دارند که به حقوقشان واقفند و می‌دانند حق اعتراض جزو حقوقشان است
و حاکمانی دارند که می دانند اگر از قدرتشان سواستفاده کنند مجازات خواهند شد..
چون جامعه قدرت مجازات آنها را دارد. 

روحانیونی که فکر می کردند خدمت سربازی فرصتی است که دولت جوانان را از دین به در کند
و ایلخانانی که می خواستند جوانانشان به ایل وفادار باشند و نه شاه
جدیترین مخالفان سربازی اجباری بودند

مردانِ از اروپابرگشته ای که قرار بود صندلیهای بروکراسی نوپا را پرکنند هم سرشان شلوغتر از آن بود که وقتشان را در سربازی تلف کنند و مأموران سرشماری هم بلد بودند از هرکس که می تواند رشوه بدهد،رشوه بگیرند

و اینطور شد که سربازخانه ها پر شد از ضعیفترین و فقیرترین مردان جوانی که راهی برای فرار از سربازی نداشتند.

جلال عبده همین وضعیت را دلیل ناکارآمدی ارتش رضاشاه در برابر متفقین می داند..
اینکه ارتش مردمی نبود و ایدئولوژی نداشت بلکه صرفا ابزاری بود برای به اطاعت وادارکردن بی قدرتان جامعه.

درسال 57 پهلوی که رفت،در اولین اقدام قانون حمایت از خانواده لغو شد
7اسفند بود.
4روز بعدش قضاوت زنان لغو شد
و 4 روز بعد هم حجاب مطرح شد.
هنوز حتی1ماه هم از پیروزی انقلاب نگذشته بود.
درحالیکه مسئله رضاشاه قبل از تاجگذاری اضافه کردن صفت نظامی به تعریفِ در حال تولد مردانگی جدید بود
مسئله ج.ا قبل از برگزاری رفراندوم،اضافه کردن صفت«اسلامی»به زنانگی بود

قانون خدمت وظیفه عمومی ج.ا 4سال بعد از شروع جنگ تصویب شد.
مهر1363-و قرار شد هر پسر ایرانی19ساله ای مشمول مقررات خدمت وظیفه عمومی شود و اگر زیرِبار نرود هم از طیف وسیعی از حقوق شهروندی از گرفتن گواهینامه و مدرک تحصیلی بگیر تا وام و پروانه کسب و استخدام،محروم شود.
70هزار سرباز در جنگ شهید شدند
و بعد از جنگ مخالفتها با قانون سربازی اجباری شروع شد.
قانونی که میگفت پسران فقط2بار شانس دارند برای شرکت در کنکور و بعد از آن مجبورند یا بروند دانشگاه و یا سرباز شوند یا سرباز فراری.
هرایرانی که سربچرخاند در دایره اطرافیانش حداقل یک سرباز فراری می‌بیند و یک خاطره می‌شنود از جوانی که به سربازی رفت و برنگشت.
قانون سربازی اجباری که تبدیل شد به کارخانه تولید نارضایتی و شهروند-مجرمسازی،در آن بازنگری کردند و قرار شد آنها که به اندازه کافی پول دارند،معافیتشان را بخرند!

بعد از 3 سال این امکان لغو شد و سال 93 قرار شد آنها که10سال از سرباز فراری بودنشان میگذرد و آنقدر پول دارند که بتوانند جریمه بدهند،بیایند و مجرم نبودنشان را بخرند.
سال95قرار شد با8سال غیبت هم بشود معافیت را خرید.
بی قدرتان هم سپر انسانی می‌شوند جلوی مرزها.

کشورهای قدرتمند؛قدرتشان را از مردمان عادی شان می‌گیرند نه سربازخانه های پر از سربازان مجبور.
از مردمی که قدرت دارند که نگذارند زر و زور و تزویر دست به یکی کنند برای استحاله قانون از ابزار برقراری عدالت و نظم به ابزار شهروند-مجرمسازی. 

تا امروز حدود4میلیون پسر ایرانی سرباز فراری محسوب می شوند.
تعداد زنان بی حجاب را کسی می داند؟
خطر بی قدرتانی که دیگر از مجرم بودن نمی ترسند را چطور؟