.
خارپشتها جانورانی پوشیده از تیغهای تیز هستند که تنها لایهای نازک از چربی برای گرم ماندن روی پوستشان دارند. آنها در شبهای سرد، ناگزیرند در سوراخهایشان تنگ به هم بچسبند، اما این کار باعث زخمی شدنشان با تیغِ یکدیگر میشود. برای همین، دیدنِ خارپشتهایی با تیغهای آغشته به خونِ خارپشتهای دیگر در صبحگاه چیز عجیبی نیست. خارپشتها برای مراقبت از خودشان بهای زیادی میپردازند؛ ناگزیرند بین یخ زدن از سرما و زخمی شدن، یکی را انتخاب کنند.
زیگموند فروید که خیلی به خارپشتها و تلاششان برای غلبه بر تنگناهایِ نزدیکی فکر میکرد، همیشه یک خارپشتِ برنزی روی میز کارش داشت؛ ابتدا در وین و سپس در لندن (که همچنان در دفتر کارش نگهداری میشود).
وقتی مراجعانش با جزئیات از مسائلشان میگفتند؛ ➖از کشمکشهایشان با زنی که دیگر دوستش نداشتند، شوهری که نمیتوانست وفادار بماند، دوستی که نمیتوانست گلایههای آنها را بشنود، اغواگری که تنها در صورتِ طرد شدن میتوانست دوست داشته باشد➖ فروید میتوانست نگاهی به تیغهای تیزِ جوجهتیغی بیندازد و به یاد بیاورد که آنچه میشنود، مواردِ منحصربهفردی از ناشادکامی نیستند، بلکه همگی نمونههایی از مخاطرههای پیش روی ما در جستوجوی همسرند.
روانکاوی روایت بسیار جالبی از زخمی شدن در رابطهها ارائه میدهد. همه ما با تاریخچهای پا به بزرگسالی میگذاریم که به هزار و یک طریق میتواند مانعِ رضایتِ کنونیمان بشود. معمولا هفتههای پرشورِ آغازینِ رابطه بهقدر کافی خوب پیش میروند، اما گذشته پیچیدهمان دور یا زود خودش را به ما تحمیل میکند. مثلا وقتی تجربه من در کودکی، احساس شرم و بیارزشی بوده باشد، حالا عشقِ دیگری برایم غیرواقعی بهنظر میرسد و مدام حس میکنم باید مشکلی بهوجود بیاید. یا اگر کودکیام با اضطراب و بیاعتمادی به دیگری سپری شده باشد، مدام از همسرم میپرسم با من میماند یا نه، یا مدام دنبال نشانههای وفاداری میگردم. بعد، همین تقلای مدام، او را که عمیقا میخواهم در کنارم بماند، از من دور میکند.
هر کدام از ما ممکن است خیلی وقتها دوست داشتنی و مهربان باشیم، اما قطعا تیغهایی داریم که اگر کسی مخاطره نزدیک شدن به ما را به جان بخرد، میتوانند زخمی و مجروحش کنند.
ما خیلی وقتها افسوس انتخابها و تصمیماتمان را میخوریم و تنها گهگاه با این بصیرتِ غمانگیز آرام میشویم که با چنین روانِ پر از تیغ و خاری، رابطه اساسا و به طرز گریزناپذیری مشکل خواهد بود.
بهترین انتخاب کسی نیست که آسیبی به ما نمیزند؛ چنین کسی اصلا وجود ندارد. بهترین انتخاب کسی است که لااقل بهطور ضمنی میداند چطور ممکن است آسیب بزند و در زمانی مناسب و با مهربانی و کمی شوخ طبعی ما را از آن آگاه میکند. لازم است گاهی در قرارهای اوایل آشنایی، سرِ میزِ شام، به آن جوجهتیغیِ آینده تبدیل بشویم و با لبخندی محزون از شریکِ زندگیمان بپرسیم: خب، تیغهایت قرار است چطور مرا زخمی کنند؟!
روانکاوی به روایت مدرسه دوباتن: ترجمه محمود مقدسی، نشر کرگدن، ص ۵۸ به بعد.