پس از فرونشستن «غبار بیسوار انتخابات،» اکنون شاید بتوان با چشمی گشودهتر به افق فردا چشم دوخت و پرسید از انتخابات پرهزینهی دیروز چه عبرتهایی میتوان برای زندگی فردای ایرانیان برگرفت.
آنچه در پی میآید اندیشههایی است در پاسخ به این پرسش.
الف. اقلیتهایی خوداکثریتپندار
امروز در ایران، گروههای درگیر در سیاست همگی در اقلیت اند.
هیچیک از این گروهها رأی اکثریت را ندارد ولی همه خود را اکثریت میپندارند.
قواعد رقابت میان اقلیتهای سیاسی (یعنی همهی نیروهای رقیب و بدیل در ایران امروز) بهکلی متفاوت است با قواعد رقابت میان دو گروه بزرگ یا قواعد رقابت میان چند گروه اقلیت و یک گروه اکثریت.
در بازی اقلیتهای سیاسی، هر گروهی که کمتر اقلیتبودگی خود را باور کند و خود را اکثریت را بپندارد، بیشتر غافلگیر میشود و سختتر شکست میخورد.
یکی از معانی این وضعیت برای حکمرانی این است که نمیتواند تنها متکی به یک پایگاه سیاسی حکومت کند، وگرنه در موضع اقلیت قرار خواهد گرفت.
حکمرانی اقلیت بر اکثریت برای حکومت و برای جامعه، پرهزینه، فرساینده و خود ویرانگر خواهد بود.
ب. اکثریت که نمایندهای ندارد
مشارکت انتخاباتی به حداقل رسیده است.
درون ساخت سخت قدرت، خواستها و صداهای متکثر اکثر شهروندان نمایندگی و بازنمایی نمیشود.
خط تیرهی میان دولت-ملت، که باید خط وصل باشد، با فقدان نمایندگی و بازنمایی نشدن اکثریت، به خط فصل تبدیل شده است.
هرچه این شکاف بیشتر دهان باز کند، احتمال سقوط حکومت و جامعه به هاویهی آشوب بیشتر میشود.
پ. منابع قطبیشدن دولت و ملت
بینمایندگی و بازنمایی نشدن اکثریت، درون ساخت سخت قدرت، فقط حاصل خالصسازی استصوابی نیست..
این حلقهی اخیر زنجیرهای بلند از روندهای ناعادلانه است.
دیگر حلقههای این زنجیره عبارتند از :
- رادیکالیسم: گروههای درون و بیرون حکومت (همگی یا اغلب) رادیکال اند، یعنی، موفقیت خود را نهتنها در شکست حریفان، بلکه در حذف آنها میبینند.
همچنین، اغلب این گروهها میخواهند تغییرات و سیاستهای مطلوب خود را یکجا و ناگهانی، و نه تدریجی و با ایجاد توافق، دنبال کنند؛ - تحدید و تهدید رسانه و مطبوعات و جریان آزاد اخبار و اطلاعات؛
- تحدید و تهدید ظرفیتهای انتقادی دانشگاه و مطبوعات و روشنفکران که باید در خدمت کشف و حذف مجاری فساد و فقر و خشونت و تبعیض باشند؛
- تحدید و تهدید ظرفیتهای کارشناسی، تحلیلی، علمی، آموزشی و پژوهشی که باید برنامههای متکثر سیاسی و اجتماعی را بپرورند و نیروهای سیاسی را درون و بیرون ساخت قدرت تغذیه کنند تا رقابت میان ایشان صرفا بر سر تصاحب صندلیهای بیشتر و بالاتر نباشد، بلکه جان و مایهای از جنس برنامه و سیاست داشته باشد؛
- به رسمیت نشناختن نیروهای رقیب و بدیل، و در نتیجه، بیگانه و دشمن پنداشتن آنها و کوشش برای حذف یا اسکات آنها زمین حکمرانی را ناهموار کرده است.
چنین زمینهای به فرسایش مدام جامعه و حکومت و نیروهای سیاسی انجامیده، حکمرانی پرهزینهتر، و جامعه بیگانهتر، نومیدتر و بیقرارتر شده است. - چرخهی معیوب توزیع و بازتوزیع ارجها و منابع و منافع قدرت: بخشی از جامعه برخوردار از این ارجها و منابع و منافع، و بخشی بزرگتر از آنها محروم مانده است و در نتیجه، تشکلیابی ناممکن و توسعهی رانت و تبعیض و فساد روانتر شده است.
ت. اهمیت نیروی حد وسط
نیروی حد وسط حاصل همگرایی مجموعهای از نیروها حول ارزشهای میانهروی و آیندهنگری سیاسی است. ترکیب این نیروها چنین است:
- بخشهایی از جامعهی فاقد نمایندگی و بازنماییناشده و تشکلنایافته؛
- بخشهایی از نیروهای رادیکال رقیب و بدیل که ناکارایی و بیعدالتی ناشی از رادیکالیسم را در هر دو قطب دریافتهاند. این نیرو در پی دگرگونیهای ناگهانی نیست؛ این نیرو به اقلیتبودگی دیگر نیروها واقف است، و خود را هم در اقلیت میداند. از این رو در پی حذف دیگران نیست، بلکه هدفش قطبیتزدایی از فضای سیاسی و روزنهگشایی در سد سکندری است که راه را بر گفتوگوی انتقادی و تعامل همافزا میان حاملان منافع و ارزشهای پایهی متکثر و ناسازگار بسته و همه را فرسوده است. از رهگذر قطبیتزدایی و روزنهگشایی، این نیرو به جای کوشش برای حذف دیگر اقلیتها، در پی کشف و حذف خطاهای سیاسی و سیاستی است.
اینچنین، این نیرو علیرغم اراده و عمل همهی اقلیتهای واگرا، در پی همگرا کردن دولت و ملت است تا این شکاف فزاینده بیش از این جامعه و حکومت را در خود فرو نکشد.