سیمین بهبهانی : وصیت کرده ام بعد از مرگم ؛ همراه من دوتا فنجان چای هم دفن کنند!!
شاید صحبت های من با خدا به درازا کشید … به هر حال دلخوریها کم نیست از بندگانش …
همانهایی که بی اجازه وارد شدند …
خودخواهانه قضاوت کردند …
بی مقدمه شکستند …
و بی خداحافظی رفتند !
بهشت جای دیگری نیست …
بهشت اول : آغوش مادریست که با تمام وجود ، بغلت کرد و شیرت داد.
بهشت دوم : دستان پدریست که برای راه رفتنت ، با تو کودکی کرد.
بهشت سوم : خواهر یا برادریست که برای ندیدن اشکهایت ، تمام اسباب بازی هایش را به تو داد.
بهشت چهارم : معلمی بود که برای ندانستنت با تمام بزرگیش هم سنت شد تا یاد بگیری.
بهشت پنچم : آغوشی بود که هرگز در آغوشش نگرفتی.
بهشت ششم : دوستیست که روز ازدواجت در آغوشت کشید و چنان در آغوشش فشرد که انگار آخرین روز زندگیش را تجربه می کند .
آری بهشت همین حوالیست …
مادرت را بنگر …
پدرت را ببین …
خواهر یا برادرت را حس کن …
دوستت را به یاد آور … عشقت را از خاطرت بگذران …
” نگرانم برایت ” یک وقت دیر نشود برای بهشت رفتنت …
بهشت را با همه قلبت حس کن ،
همین نزدیکیست … شاید همین الان از کنارت گذشت