.
گذر مرگ خیلی وقتها ناعادلانه است اما باز هم بیخ گوش ظالمان است. دیشب به یاد گزارش هانا آرنت درباره محاکمه آیشمن از چرخ دندههای ماشین قصابی هیتلر افتادم.
در نظر آرنت، آیشمن انتخاب کرده بود که نقش چرخ دنده را ایفا کند. هیولا نبود یک آدم عادی دست پا چلفتی بود که به دام ناتوانی در اندیشیدن افتاده بود و به ابتذال شر تن داد.
من از نوجوانی با نام رئیسی آشنا شدم. او را قصاب اعدامهای ۶۷ مینامیدند…
سالها پیش نوار صوتی از آیتالله منتظری منتشر شد که نسبت به کشتن زندانیان و حرام بودن قتل فرد محکوم شده هشدار میداد، یکی از مخاطبان آن جلسه همین ابراهیم رئیسی بود. رئیسی تا آخر عمرش از اعدام زندانیان ۶۷ دفاع کرد.
نام رئیسی کمتر رسانهای میشد اما بهعنوان جانشین احتمالی رهبر جمهوری اسلامی مطرح بود…
رئیسی برای منِ جوان، یک نام ترسناک بود تا زمانی که بیشتر رسانهای شد ترسم ریخت. هر چه بیشتر رسانهای شد، با یک کارگزار اعدام یک آدم عادی دست پاچلفتی که حتی بلد نیست فارسی را درست صحبت کند، مواجه شدم. فهمیدم حتی سواد مدرسهای اندکی دارد، در چینش کلمات ناتوان است، اشتباه پشت اشتباه. او بهترین مهرهای بود که سیستم میخواست…
بیست ساله بود که دادستان کرج و همدان شد بعد دادستان تهران. سالها رئیس سازمان بازرسی کشور، بعد هم معاون اول قوه قضاییه و دادستان کل کشور شد. تولیت آستان قدس مشهد و نایب رئیسی خبرگان و ریاست دولت در ایران را بر عهده گرفت.
هر چه که بهدست آورد بر اساس رانت بود، از مهرههایی بود که توان اندیشیدن خود را به ازای کسب قدرت واگذار میکنند و در خدمت سرکوب قرار میگیرند. رئیسی واقعی را زمانی شناختیم که گویی از غار آمده، عاری از توان حرف زدن. او شاید لایقترین رئیس دولت در دستگاه ولایت مطلقه فقیه بود: سرسپرده، بیآزار برای رهبری و یک مجری بیحاشیه که حتی در اعتراضهای جنبش زن، زندگی، آزادی هدف شعار معترضان نبود. هر رئیس جمهوری آمد تنشی داشت. سرنوشت روسای جمهور در ایران همه یا تبعید بود یا خفگی در استخر یا ممنوعالتصویری یا رد صلاحیت اما رئیسی، رئیسجمهور مورد علاقه رهبری بود، کسی که میگفت اختیاراتم کافی است و دعوایی نداشت. برای همین یکی از گزینههای رهبری برای نهادهای نظامی امنیتی و جریانهای قدرت بود؛ عروسکی در دست که بهراحتی چرخانده میشد…
رئیسی یک آیینه عبرت است که نباید مهره دستگاه شر شد. او کشته شده باشد یا در حادثه مُرده باشد فرقی ندارد، فانی شد در حالیکه آن همه ستم به دیگری را بهصورت مداوم و نظاممند انکار میکرد. بر باطل زیست و بر باطل مُرد…
.