« من در عملیات آزادسازی خرمشهر بودم و دیدم که عراقیها چه بلایی بر سر آبادان و خرمشهر زیبا و آباد آورده بودند..
سی سال بعد و در سال۹۰ هم به خرمشهر رفتم، من فکر میکردم یک شهر آبادی را خواهم دید اما دیدم همان خرابیها باقی مانده است.»
بقلم مرحوم عمادافروغ، ( جامعهشناس ) :
« در شمال و جنوب شهر مصطلح که گفته میشود ردی از «قدرت – ثروت» میبینم و نه «ثروت – قدرت».
این گسل وجود دارد اما از جنس طبقات اجتماعی نیست بلکه کماکان سایهٔ همان قدرت – ثروت است یعنی صاحبان قدرت شمالشهرنشین هستند چون صاحبان قدرت به ثروت نفتی دسترسی دارند.
مدیریت مرکز – پیرامون ما توأمان شده با اقتصاد نفتی و بهرهمندان اصلی اقتصاد نفتی دولتمردان انقلابی هستند..
بنابراین شمالشهرنشینان ما هم متنعمات از همین اقتصاد نفتی هستند ولی این «ثروت – قدرت» نیست و «قدرت – ثروت» است.
ما بهطور واضح شمال شهر و جنوب شهر داریم ولی این طبقات اجتماعی نیست و این وضعیت مبتنی بر قدرت است.
قبل انقلاب هم همین شکل بوده و این از زمان پهلوی شروع میشود.
مدیریت مرکز – پیرامونی با اتکا به اقتصاد نفتی خصلت حکومت پهلوی است و پس از انقلاب هم ادامه هم پیدا میکند.
در بستری از همان رابطه مرکز – پیرامون، بیعدالت اجتماعی و رابطه قدرت – ثروت شمال و جنوب شهر ایجاد شده است.
«جامعه دیر یا زود این را میفهمد.
به موقعش میفهمد که این صاحبان قدرت خدمتی به آنان نکردند.
میبیند که نه تنها خادمش نیستند بلکه من را مخدوم هم میخواهد یعنی من باید به او خدمت کنم و این قدرت دولتی که این همه امکانات در اختیارش است در زندگی او هیچ تحولی ایجاد نکرد.
زندگی اقتصادی او، زندگی سیاسی او، شکوفایی فرهنگی او با مانع هم روبهرو شد.
بالاخره جامعه آگاه است و وقتی که ببیند اینهایی که دم از عدالت و ارزشهای اخلاقی میزنند خودشان بهراحتی دروغ میگویند و آمار غلط میدهند و فریب میدهند و حتی دروغ را هم مباح دانستند
خواهد گفت اینکه با حرفها و شعارهای خودش هم سازگار نیست.
من بارها گفتم که مردم دیگر آن اعتماد را ندارند و دولتهای انقلابی آن سرمایه را ندارند چون اعتبار خودشان را با دست خودشان با دروغ، اغوا کردن و فریب دادن سست کردند و جامعه این را متوجه است».
جامعه کاملاً به اینجا میرسد که نقطهٔ آغاز یک انقلاب میشود.
جامعه دارد به سمت یک انقلاب میرود.
در شرایط انقلابی چه اتفاقی میافتد؟
نخبگان و مردم و عرصهٔ مدنی حساب خودش را از عرصهٔ قدرت جدا میکند مثل خود انقلاب»
قرار بود عدالت اجتماعی را برای کل کشور داشته باشم..
چرا خوزستانی که خودش خاستگاه منابع نفتی ما است بعد از انقلاب محروم شد و نفت به خودشان هم نمیرسد؟!
این نشان میدهد که رابطه، رابطهٔ غلطیست و مرکز – پیرامونی است.
و خودشان از جایی که دارد نفت استخراج میشود متنعم نیستند و هیچ منفعتی ندارند.
من در عملیات آزادسازی خرمشهر بودم و دیدم که عراقیها چه بلایی بر سر این شهر آوردند..
سی سال بعد و در سال۹۰ هم به خرمشهر رفتم، من فکر میکردم یک شهر آبادی را خواهم دید اما دیدم همان خرابیها باقی مانده است.
میخواهید چه کار کنید؟!
این را نگه داشتهاید که موزه بشود؟!
من متأثر و متأسف شدم که چه کردیم ما؟!»
احساس طردشدگی یک بحث مهمی است.
قومیتها احساس طردشدگی دارند زیرا به بازی گرفته نمیشوند و مشارکت داده نمیشوند، منظورم مشارکت سیاسی است.
بهرغم اینکه بهلحاظ ساختاری طرد شدگی در قانون ما نیست ولی در عمل وجود دارد.
این برمیگردد به نکتهیی که من دربارهاش با اینها [مسئولان] درگیر بودم.»