شاد باشید و برقصید. یقه بدرید و گریبان چاک کنید…میراصغر موسوی

.

رقصیدن گروهی از مردم ایران و نیز گریستن تعداد دیگری از مردم بخاطر کشته شدن ابراهیم رئیسی  رئیس‌جمهور کشور، در ظاهر یک وضعیت دو قطبی بسیار هولناک را بیان می‌کند. این وضعیت هر چند آژیر خطر محسوب نمی‌شود و کیفیت جدیدی را شکل نداده، اما نمایشی بسیار وحشتناک است.

هر یک از این دو گروه در واکنش خود نسبت به آن دیگری، آگاهانه و به عمد رفتار و عمل خود را تند و تیزتر کرده و لحظه به لحظه بر دشمنی با هم بیشتر تأکید می‌ورزد. هر چند این همه آن چیزی نیست که در بین این افراد و نیز جامعه می‌گذرد، اما بسیار متناسب با وضعیت حاضر است و به همین دلیل نیز برجسته می‌شود و به چشم می‌آید. با تماشای این نمایش نمی‌شود از وضعیت کنونی ایران چیزی جامع ترسیم کرد، اما ناخواسته در دل و ذهنِ ناظر نگرانی و ترس و بدبینی نسبت به آینده سیاسی کشور ایجاد می‌شود. آیا این خطری کمین کرده بیخ گوش ایران است، اینجا قابل بررسی نیست. اما نوشته‌ها، پیام‌ها، تصاویر و به‌خصوص ویدئوها،  حجم سنگین بغض و خشم و کینه و نفرت را نشان می‌دهد.

ویدئوی بعضی از این رقص‌ها را دیدم و هم ویدئو گریه‌ها را. در گریستن‌ها تلخ و متاثر کننده‌ترین آنها ➖که شاید تنها گریستن واقعی و برای خاطر مرگ “سیدابراهیم رئیسی” باشد➖ گریه مادر ابراهیم رئیسی است. اگر فرزندش در آتش سوخته و ما آن را ندیدیم، اما آتش دل او به چشم می‌آید. این جمله زیاد به‌کار می‌رود: “مادر است دیگر.” به‌ندرت ممکن است؛ مادری فرزند خود را به چشم قاتل، زندانبان، ظالم، شکنجه‌گر، مغضوب مردم، مورد نفرین و نفرت دیگران، قهرمان، پهلوان و یا رئیس‌جمهور ببینید. مادر فرزند خود را فارغ از همه این صفات، بچه خود می‌داند و دوستش دارد.

در رقص و پایکوبی نیز، مادران دادخواه ➖به‌خصوص مادران معروف به مادران خاوران➖ بیش از همه به چشم می‌آید،‌ اما در این رقص‌ها شادی و خوشی دیده نمی‌شود و معلوم است آن اندوه عمیقِ دیرینه از دل نرفته و آن زخم بهبود نیافته و دوباره فقط نمایش داده می‌شود. مسلم، مرگ رئیسی نیز مرهمی بر زخمی نخواهد شد. مادران داغدار همه سوگوارند؛ مادر رئیسی و مادر آنکه که با حکم و دستور رئیسی تیرباران و یا از چوبه دار آویخته شده است.

اگر به شانس و اقبال معتقد باشیم باید قبول کنیم رئیسی یکی از بد شانس‌ترین انسان‌ها بود؛ در کشتار سال ۶۷ که کشته‌شدگان آن چندین هزار نفر است مسئولیت اصلی و مستقیم داشت و در زمان جنبش سبز معاون قوه قضائیه بود و گفت: “از میدان انقلاب تا میدان آزادی آدم آویزان می‌کنیم.” بعد هم افتاد وسط واقعه‌ای که یک فاجعه ملی را رقم زد:

“جنبش ژینا” در اوائل دوران ریاست جمهوری او آغاز شد و گرچه رئیسی از دنیا رفت اما این جنبش همچنان ادامه دارد؛ دادخواهی مادران خاوران ادامه دارد؛ دادخواهی مادران پارک لاله ادامه دارد؛ دادخواهی مادران صلح ادامه دارد؛ دادخواهی مادران کشته‌شدگان جنبش “زن، زندگی، آزادی” ادامه دارد و عده‌ای جشن گرفته‌اند و چشم مادر رئیسی گریان است. اما هیچ چیز متوقف نیست، همچنان ادامه دارد. مرهمی بر زخم‌ها، خنده‌ای بر لب‌ها، امیدی در دل‌ها ننشسته و گره از گره‌ای باز نشده، فقط، ابراهیم رئیسی مُرده است.

ابراهیم رئیسی درباره وضعیت حجاب و مبارزه حاکمیت با بی‌حجابی گفت: “چنانچه حضرت آقا فرمودند؛ این ماجرا به‌زودی جمع می‌شود.” هر چند این ماجرا تاکنون جمع نشده، اما اگر هم جمع شود، رئیسی نیست که آن را ببیند. او هیچ چیز را نخواهد دید. رفته و دستش به‌جایی بند نیست و دیگر نمی‌تواند کاری انجام دهد. او رفته اما کارنامه‌اش مانده و پرونده‌اش باز است و با هیچ اتفاقی، حتی بمباران اتمی کشور، از بین نمی‌رود.

پرونده و کارنامه به‌جا مانده از رئیسی پرونده شخصی نیست. این پرونده مربوط به یک نظام حکومتی است که ۴۵ سال است حکومت می‌کند.

بازخوانی پرونده رئیسی بازخوانی کارنامه جمهوری اسلامی خواهد بود. بد و خوب آن همه به ماهیت نظام ربط پیدا می‌کند. رئیسی انسانی خلاق و اهل عمل بر مبنای فهم و استنباط خود نبود. چنانچه سخنگوی دولت گفت: “او مو به مو، نکته به نکته فرمایشات رهبری را اجرا می‌کرد.” این سخن جهرمی هر چند خیلی پست اما واقعیت است؛ واقعیتی که می‌گوید، رئیسی کاره‌ای نبود، امر بر ولایت فقیه بود. به همین دلیل نیز رفتن او در ظاهر هیچ بحرانی (فعلا) را متوجه نظام حاکم نمی‌کند و همه چیز به روال  قبلی خود ادامه دارد.

اما این ظاهر و سطح، پوسته بسیار نازکی بیش نیست. اگر چه اکثریت مردم و نیز همه کشورهای خارجی مناسبات خود را با توجه به این لایه‌ی رویی تنظیم کرده‌اند، اما از عمق ماجرا  نیز خبر دارند.

ایران و ملتِ آن، چیزی را از دست نداده، اما همه می‌دانند این اتفاقی بسیار مهم است، کمی باید صبر کرد…

.