- یکی از عواملی که به انهدام اتحاد شوروی و امپراتوریاش منجر شد، برنامه جنگ ستارگان رونالد ریگان بود. به طور خیلی خلاصه این برنامه قرار بود که امکان انهدام موشکهای بالستیک دوربرد را از فضا فراهم کند. این به معنای زیر و رو شدن تمام موازنهها و معادلات قدرت پیشین در جنگ سرد بود. موشکهای بالستیک قارهپیما با کلاهک اتمی دارایی استراتژیک نخست مسکو به شمار میرفتند. وجود این موشکها به این معنا بود که هر چند شوروی از لحاظ قدرت هوایی و دریایی نسبت به غرب مقداری عقبتر است، اما میتواند در صورت بروز جنگ، آمریکا و متحدانش را از روی زمین محو کند، هرچند در این شرایط خودش هم نابود میشود.
این شرایط موازنهٔ وحشت در دوران جنگ سرد بود که به آن نظریهٔ انهدام متقابل میگفتند. موشکهای شوروی برای نابودی چندبارهٔ سیاره زمین کافی بود و ضمانتی بود برای اینکه شوروی به رغم برخی ضعفها و عقب ماندگیهایش، از لحاظ استراتژیک قدرتی همسان و برابر با ایالات متحده به شمار آید. چنین وضعیتی تا چند دهه ادامه داشت.
حالا خودتان را جای رهبران شوروی بگذارید و فرض کنید روزی خبر میآید که رقیب در حال ساخت سیستمی است که میتواند بیشتر موشکهای شلیک شدهٔ شما را از فضا نابود کند. شوکی وحشتناکتر از این را میشود تصور کرد؟ به خصوص که برآوردهای کارشناسان شوروی نشان میداد که آنها به هیچ وجه توان فنی و اقتصادی آغاز یک پروژهٔ مشابه را ندارند. حتی تصور لرزهای که این پروژه به جان رهبران شوروی انداخت، دشوار است. به قول آندروپوف جنگ ستارگان به معنی خلع سلاح کامل شوروی در برابر یک حملهٔ هستهای آمریکایی بود.
تا قبل از آن همواره پیشفرض آن بود که در مقابل موشک بالستیک دفاعی وجود ندارد و شلیک این سلاح به معنی فرود آمدن قطعی آن در قلمروی دشمن است. پایان این پیشفرض به معنای زمینلرزهای تاریخی و ورود به عصری جدید بود. پروژهٔ جنگ ستارگان در کنار دیگر اقدامات ریگان و نیز سرریز کردن بحران اقتصاد شوروی، رهبران این کشور را از تعادل عصبی خارج کرد.
هر چند جنگ ستارگان پروژهای بسیار دشوار و پر خرج بود که در واقع به این زودیها به نتیجه نمیرسید و خوشبینی ریگان در مورد زمان تکمیل پروژه با بلوف همراه بود، اما هیچیک از این چیزها نمیتوانست به رهبران شوروی آرامش خاطر بدهد. چند ماه پس از طرح این پروژه برای نخستین بار، یک حکومت کمونیست هر چند در کشوری بسیار کوچک به نام گرانادا با حملهٔ نیروی دریایی آمریکا سرنگون شد. رهبران شوروی از جایشان تکان نخوردند. کاسترو که از وحشت دیوانه شده بود، سال قبل خطر را حس کرده و از شوروی خواسته بود که همچون دوران بحران موشکی کوبا در سال شصت و دو، دوباره موشکهای اتمیاش را در کوبا مستقر کند اما برژنف با گفتن این جملات او را ناامید کرد: «کوبا هزاران کیلومتر از ما فاصله دارد، اگر در آنجا با آمریکا درگیر شویم سر خود را به باد می دهیم.»
کاسترو متوجه نبود که خیلی چیزها با سال شصت و دو تفاوت کرده است، از جمله این که بررسیهای FBI نشان داده بود در سالهای دههٔ پنجاه میلادی تمام کسانی که به جرم جاسوسی برای شوروی دستگیر میشدند، این کار را به خاطر اعتقادات راسخ خود انجام میدادند، اما اکنون، یعنی اوائل دههٔ هشتاد میلادی هر جاسوس شوروی که دستگیر میشود، این کار را برای پول کرده است. رعشههای سهمناکی که پروژهٔ جنگ ستارگان در کنار عوامل دیگر بر پیکرهٔ حکومت شوروی ایجاد کرد، سبب شد تا برای نخستین بار رهبری در کرملین سر کار بیاید که اعتقادش به ایدئولوژی کمونیسم شوروی چندان مستحکم نبود. گورباچف به قول مورخان نوعی اشتباه ژنتیکی بود و به طور معمول چنین شخصی نمیبایست در صفوف حزب تا این حد صعود کند.
دربارهٔ گورباچف بعدتر سخن خواهم گفت. پروژهٔ جنگ ستارگان با سقوط شوروی ظاهراً تعطیل شد اما نزدیک به دو دهه بعد ابعاد مهمی از آن یعنی همین سیستمهای ضد بالستیک پاتریوت پک سه و سیستم تاد و نیز استفاده از لیزر به عنوان یک سلاح رزمی ضد پرتابه، جنبهٔ واقعیت به خود گرفتند. هم اکنون هم روی جنبهٔ بسیار بلندپروازانه آن یعنی ایستگاههای موشکی مستقر در فضا کار میشود. تغییرات مهمی که در موازنه قوا در جنگ فعلی خاورمیانه میبینید، بخشی از آن به سبب کارایی فوقالعادهٔ همین سیستمهای ضد بالستیک است که پروژهٔ جنگ ستارگان ایده پرداز و طراح نخستین آنها بود.
توس طهماسبی
نویسنده و پژوهشگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ