آرشيو برچسبها: داستان

یک داستان واقعی

estandford college

سرم را سرسری متراش ای استاد سلمانی که ما هم در دیار خود سری داریم و سامانی خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند منشی …

ادامه»