“چپ” و اپورتونيسم، ناتوانى از پرداخت بها، و تاثيرپذيرى از قدرت :سعيد سجادى

سعيد سجادى
گرچه مفاهيم اپورتونيسم، ناتوانى از پرداخت بهاى لازم، و تاثيرپذيرى از قدرت در نگاه اول، مفاهيمى مجزا و منفرد به نظر مى آيند، اما در كنه، با هم انطباقى گسترده و عميق داشته و جلوه هايى از يك مفهوم كلى هستند.

اينها همگى خصوصيات اكثر جريانهاى تحت عنوان “چپ” در خارج از كشور هستند. اصلاً نمى بايست كه از اين محافل انتظار موضع گيريهاى سياسى اصولى و با پرنسيب داشت. اولين لازمه موضع گيرى اصولى، تاثير ناپذيرى- حداقل نسبى از مؤلفه قدرت، و توان پرداخت و ريسك پذيرى مى باشد. اين قبيل در تارخچه خود از ٣٠ خرداد به بعد و چه بسا قبل از آن به روشنى نشان داده اند كه آنها از حداقل هاى لازم براى يك جريان اصولى برخوردار نيستند. ادعاهاى آنها با مواضع آنها انطباق و همخوانى ندارد. دخيل بستن به ماركس و لنين و ادعاى سوسياليسم و كمونيسم فقط يك شوخى زشت و دردآور است. اينها فقط جهت رد گم كردن هويت پايه اى آنهاست.

زيربناى تماميت ايديولوژى آنها در اين خلاصه ميشود: حفظ وجود به هر قيمت، وحدت عملى با قدرت حاكم به نسبت قدرت اعمال شده، و در آخر مفت خورى. مواضع آنها به واسطه مفاهيم بالا خيلى ساده قابل تفسير و تبيين است:

– عمده نشان دادن امپرياليسم در مقابل ارتجاع، دقيقا” به خاطر آن بود كه ارتجاع حاكم بر جامعه، بدون واسطه با چماقدار، قمه زن، و آدم فروش در كوچه و خيابان اعمال قدرت و حاكميت ميكرد. اين مدعيان كه جربزه مقابله با ارتجاع را نداشتند، خطر امپرياليسم را عمده ميكردند. اما حالا مردم خيلى واضح جهت شيرفهم كردن آنها ميگويند كه لطفاً آدرس عوضى ندهيد، “دشمن همينجاست”.

– در جريان ترورهاى خارج از كشور خصوصاً در دهه شصت و هفتاد، و بعدا” قتلهاى زنجيرهاى داخل، اگر به نحوى رژيم را محكوم ميكردند به خاطر آن بود كه در آن شرايط، رژيم ميخواست به صورت گسترده هر صدائى را خاموش كند. قدرتش را هم داشت. آنها از ترس جان خويش و آنكه ممكن است هدف بعدى رژيم باشند، رژيم را محكوم ميكردند. اين اصلاً ربطى به پرنسيب ناداشته آنها نداشت. اين براى حفظ وجود خود بود و بس.

– اما در جريان تروريستى رژيم كه گردهمايى مقاومت در پاريس امسال را هدف قرار داده بود، آنها خيالشان كاملاً از جان خويش راحت بوده، و مطمئن هستند كه رژيم كه در حضيض ضعف و ذلت بسر ميبرد فقط مقاومت سازمانيافته را كه تهديد اصلى وجودى اوست هدف قرار ميدهد و نه آنها را. اين محافل كه تجربه انقلاب ٥٧ را دارند مى دانند كه تا وقتى مجاهدين در صحنه هستند آنها هيچ شانسى براى آينده ندارند. آنها به هيچ وجه بدشان نمى آيد كه مجاهدين به صورت فيزيكى هم كه شده مجبور شوند كه صحنه را كمى كمتر پُر كنند. اين خواست، نقطه اشتراك محورى آنها با رژيم است، يعنى نبود مجاهدين در صحنه.

اين در حالى است كه چپ واقعى كه در اصل در پى تغيير وضع مادى موجود است مجبور است مبانى اعتقادى خود را حتى بصورت پراگماتيك هم كه شده بر اساس ارزشهاى انسانى- و خصوصاً اصل “فدا”، بنا كند. چطور ميتوان از جامعه انتظار ريسك ِ وجود ِ خودْ براى تغيير مادى داشت؟ اگر ماديت اصل است چرا ماديت حى و حاضر را ريسك و فدا كرد؟ چپ واقعى نياز دارد كه بر اساس ارزشهاى انسانى- كه در تقابل با حفظ وجود، تاثير پذيرى از قدرت، و مفت خورى هست، جنبش خود را بنا كند. اگر اينطور ميبود، ديگر در محكوم كردن تروريسم رژيم چرتكه نمى انداخت.