رضا پهلوی، یخی که با گرم شدن جنبش آب خواهد شد! :
در قیام بهمن 57 -بر خلاف بسیاری از دیگر کشور ها که معمولا هیئت حاکمه رژیم قبلی از کشور خارج میشد-تقریباً اکثریت طبقه حاکم در رژیم شاه از ایران خارج شدند و بعد از مقداری جابجایی و طی چند سال، رفته رفته آمریکا تبدیل شد به یکی از بزرگترین مراکز تجمع مخالفان رژیم، بویژه طرفداران سلطنت در خارج از کشور.
بعد از درگذشتِ شاه و ادای سوگند رضا پهلوی در مصر-بعنوان وارث سلطنت-و انتقال و اقامت وی در آمریکا، بزرگترین گردهم آیی ایرانیان مخالف رژیم، با حضور بیش از 15000 نفر از دوستداران ایران و سلطنت طلبان و با شرکت شخص رضا پهلوی-با پرچم ایران در دست- در استادیوم ورزشی لس آنجلس برگزار شد و این بالاترین اوج پرواز شاهزاده خلبان و جوان ایرانی بود! چرا که بعد از آن هر چه بود سقوط آرام و آزاد بود و بس!
رضا پهلوی در ابتدا بعنوان وارث سلطنت از دست رفته، حداقل سه ارثیه نقد و حاضر و آماده در اختیار داشت: 1-ثروت خارج از شمارش پدر! 2-شهرت بین المللی و 3- حمایت هزاران نفر از هواداران فعال و حاضر در صحنه!
رضا پهلوی در سی چهل سال گذشته، هر چقدر در حفظ و اعتلای حمایت ایرانیان در مخالفت با آخوندها-حداقل در آمریکا-بی استعداد و بی کفایت بود در عوض-ضمن حفظ شهرت-در پاسداری از ثروت پدر و رشد آن فوق العاده با استعداد و زرنگ بود و در قسمت امور اقتصادی، از بساز و بفروشی گرفته تا خرید جزایر تفریحی و کازینو دار-برخلاف امور سیاسی، از مشاوران خبره و با تجربه ای همچون هوشنگ انصاری-وزیر اقتصاد و دارایی پدرش-برخوردار بود!
در زمینه فعالیتهای سیاسی و تحت رهبری مولوکانه ایشان جمعیت 15000 نفری مخالفان، رفته رفته آب رفت تا رسید به جائی که در اعتصاب غذای بیمزه و بیهوده دهۀ 90 رضا پهلوی در لس آنجلس، شرکت کنندگان به سختی به 40-50 نفر میرسیدند که اغلب آنها هم برای گرفتن عکس یادگاری آمده بودند تا برای شرکت در اعتصاب غذا! روفوزه گی رضا پهلوی در مسائل سیاسی میبایستی بانگ بیداری می بود برای آندسته از سلطنت طلبان میهن پرست که با گذر از سدِ رضا پهلوی بمبارزه خود علیه حکومت ضد ایرانی آخوندها استمرار بخشند!
هر چند تا آنجا که به واقعیت های عینی در جهان تک قطبی فعلی و نمونه های دور و بر ایران مربوط است، ایدۀ سلطنت طلبی روز بروز از صحنه سیاست و اجتماع دورتر و هرچه بیشتر به موزه آثار باستانی نزدیکتر میشود! اما دِمُدِه شدن و سوختن شانس سلطنت دودمان پهلوی، هرگز بمعنی انکار وجود هزاران ایرانی وطن پرست و سلطنت طلب- که با یادِ دوران شاه-در مقایسه با فقر و فلاکت کنونی-چند دهه چشم امید به رضا شاه دوم داشتند نیست! امّا در این میان نمیتوان کاسه داغتر از آش شد و از وارث سلطنت، سلطنت طلب تر بود! این شاید از بدشانسی سلطنت طلبان ایرانی است که شاهزاده ای فاقد درایت و شجاعت نصیب آنها شده است نشان به آن نشانی که در چند سال بعد از سقوط شاه، یکی از سازمانهای اطلاعاتی-نظامی آمریکا طرحی را برای پیاده نمودن نیرو در ایران برای سرنگونی آخوندها به وی پیشنهاد میکنند که بنا بگزارش مسئولین اجرای آن طرح-منعکس شده در نشریات آن سالها-اولین سئوال رضا پهلوی در رابطه با طرح مزبور، چگونگی نقشه فرار او در صورت عدم موفقیت طرح بود که بمحض طرح چنین سئوالی، ماموران مزبور نتیجه میگیرند که شاهزاده جوان ایران اهل اینگونه ریسک پذیری ها نیست و بیشتر اهل بزم هستند تا رزم!
شرحِ دلایل قایم موشک بازی رضا پهلوی با مبارزه و حضور یک خط در میان در صفوف مخالفین و هدر دادن امکانات و استعدادها در مبارزه علیه آخوندها، جدا از جنبه های سیاسی-مالی-اجتماعی قضیه، تا آنجا که به شخصیت فردی رضا پهلوی مربوط است و با توجه به کتاب پسر خاله ایشان و کسانی که از نزدیک با وی نشست و برخاست و گفتگوی های حضوری داشته اند بیشتر به نظر میرسد که وی–تا آنجا که به مسائل سیاسی و مخالفت جدی و سازمان یافته با آخوندها مربوط است-فاقد انگیزه و اراده لازم در حد موقعیت وارث تاج و تخت پدر-که ای بسا وی ناخواسته بدان سمت هل داده شده – میباشد و این شاید همان راز و رمز حضور الا کلنگی و یادم ترا فراموش بازی رضا پهلوی با مسائل سیاسی ایران است که در نهایت بجای آنکه بخشی از راه حل مسائل ایران باشد تلویحاً تبدیل شده است به بخشی از مشکلات آن! و بهمین دلیل است که آخوندها بطرق مختلف میتوانند در پروژه های خود او را سر کار گذاشته و با کارت رضا پهلوی در زمینه اصلاح طلبی رژیم در خارج از کشور، بازی و مانور بدهند و بدتر از همه او را علیه جدی ترین مخالفان رژیم، تشویق و حتی از طریق معاملات مستقیم و یا غیر مستقیم اقتصادی تطمیع کنند!
جدا از مطالب ذکر شده فوق و بررسی مختصر نقش منفی رضا پهلوی در اپوزیسیون علیه آخوندها، در خاتمه و در پرانتز و بیشتر برای رعایت انصاف و وسواس در قضاوت و با توجه به پیچیده گی و ویژه گی خاص آدمها باید گفت که شاید و بر خلاف آنچه که در سیمای سیاسی-اجتماعی رضا پهلوی، ظاهراً به نبود انگیزه کافی و اراده لازم و عدم شجاعت، تعبیر و تفسیر میشود ای بسا در پس پرده، نشان از زیرکی و هوشیاری غریزی شاهزاده ای است که میداند دریای سیاست و مبارزه آنهم در کشوری مانند ایران-بر خلاف سخنرانی و مصاحبه-چه موجهای خون فشان و خانه برانداز دارد و شاید هنوز طنین شنیدن خاطرات غم انگیز پدر بزرگ و تلخی دیدنِ دربدری پدر در او حضور داشته و ای بسا میداند که در ایران زمین آخرِ شاهنامه لزوماً همیشه خوش نیست و بقول مضمون شعر حافظ:
تاج شاهی کلاهی بس دلکش است اما به تَرکِ سر نمیارزد!
امّا از آنجا که در فعالیت سیاسی-اجتماعی-بر خلاف روابط فردی-مهم نتیجه عمل است و نه نیت و خواست قلبی فردی! شاید همین یک دل و دو دلبر بازی و ساندویچ شدن او بین مجموعه فشارهایی که او را به صحنه می آورد و بی انگیزه گی و گرایش فردی فرار از سیاست است که حضور رضا پهلوی را در اپوزیسیون کلاً مسئله ساز و تفرقه آفرین و او را اینروزها تبدیل به اپوزیسیون مورد پسند آخوندها نموده است! هر چند نهایتاً رشد و گسترش جنبش و خورشید سوزان خیزشهای مردمی، یخ حضور رضا پهلوی را آب خواهد کرد!
محمد هادی-آمریکا