یک سالِ دگر گذشت و … جمشید پیمان،16

جمشید پیمان


یک سالِ دگر گذشت وُ ای وای، اینک
از دفتر عمر یک دو برگش مانده
یک سالِ دگر گذشت و من ماندم و شوق؛
پیچیده به من،
منم در او پیچنده.

یک سالِ دگر گذشت و حیرانی نه،
رویید به چشم خسته ی خاموشم
یک خنده ی پر غم وُ
غمی سراسر خنده.

یک سالِ دگر گذشت و آمد پاییز
خردادِ جوانی ام، ولی افسوس
نه سبز شد وُ
نه خوشه ای رویانده.

یک سالِ دگر گذشت و در من جاری ست
هم حسرت رفته،
هم دریغ بر آینده.

یک سالِ دگر گذشت وُ وعده هایت؛
شیرین،
هم دَرد،هم اشتیاق بخشیدی
من
اهلیِ دَرد و اشتیاقَت گشتم
ای عشق همیشه تازه ام, آزادی!
نومید نه ام،
نبندم این پرونده!