خانه / مقالات / چهره غمگین من :هاینریش بل

چهره غمگین من :هاینریش بل

کتاب چهره غمگین من*
اثری بی نظیر و ستودنی از هاینریش بل، نویسنده آلمانی

راوی مرد جوانی است که تازه از زندان آزاد شده است و اکنون در ساحل بندری متروک سرگرم تماشای کاکایی هاست.

ناگهان دستی از پشت روی شانه اش قرارمی گیرد

  • با من بیایید
    صاحب صدا پاسبانی است با قیافه جدی ، به گاو وحشی می ماند که سالهاست جز قانون نشخوارنکرده است

جوان می پرسد

  • دلیل بازداشت من چیست؟

پاسبان خیلی کوتاه جواب می دهد:

  • «قیافه غمگین شما» طبق قانون شما موظفید که احساس خوشبختی کنید.

پاسبان مرد جوان را به پاسگاه می برد و بازجویی آغاز می شود. او را تا حد مرگ کتک می زنند و بعد به جرم داشتن قیافه غمگین به ده سال زندان محکوم اش می کنند. همچنانکه پیش از آن به دلیل داشتن چهره ای بشاش به پنج سال زندان محکوم شده بود.

داستانی گزنده بر ضد یک رژیم تمامیت خواه و توتالیتر، رژیمی که بی شرمانه در تمام شئونات زندگی شهروندان و درروابط خصوصی افراد جامعه دخالت می کند.
پاسبان نماد چنین رژیم هایی است. پاسبانی که کاری ندارد آیا قوانین درست هستند یا نه. بلکه وظیفه او تنها اجرای بی چون و چرای قوانین است. ماموراست و معذور!

دراین داستان همه شهروندان باید قانون را مو به مو اجراکنند. هر کس مخالف باشد خوک خیانتکار نامیده میشود و بی درنگ سروکارش با قانون می افتد. اگر سری ازمیان سرها بلند کند باید آن را سرکوب کرد. منتقد جایی درچنین نظام هایی ندارد. همه باید بترسند. چون زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد.

هاینریش بل می پرسد: در چنین جامعه ای که انسان را زمانی به دلیل چهره غمگین و زمانی دیگر به علت بشاش بودن محکوم می کنند تکلیف شهروند بیچاره چیست؟
و خود پاسخی دردناک می دهد:
«باید کوشید که اصلاً چهره ای نداشت»

این است که در نظام های تمامیت خواه افراد همیشه با دروغ و ریا و با ماسک زدن بر چهره، مبتلای چندشخصیتی می شوند. چند چهره اند و بی صفت! هیچ وقت نمی توان آنها را متمایز و متفاوت دید. چون رمه سازی و ترویج گله منشی یکی ازاصول بنیادین چنین سیستم هایی است.

می توان بسی بیش ازاینها از هاینریش بل آموخت. میتوان یاد گرفت که چگونه در جامعه بی صفت و چندچهره که همه نقاب زده اند ازخود مراقبت کرد.

به قول میشل فوکو، میتوان حمایت از خود را جایگزین حفاظت ازخود کرد.
اصالت انسانی را پاس داشت و هرزه نرفت.

میتوان از برشت هم یاد کرد. نمایشنامه گالیله را در سال هزارو نهصد و سی وهشت به پایان رساند.
در این اثر ماندگار پرسشی را پیش میکشد: مسئولیت طبقه روشنفکر در روزگاری که ستم حکم می راند چیست؟؟؟؟؟

پاسخ برشت این است:
حقیقت را اشاعه دادن.

اما دردورانی که ترس بر همه جا مستولی است ازچه راهی می توان حقیقت را اشاعه داد؟

برشت جواب می دهد:
«ازهر راهی که میسر باشد. حتی از طریق غیر قانونی.

وفاداری به خویشتن، حمایت ازخود، پایبندی به حقیقت،حفظ صدای خود به شیوه آلبرکامو.!!